جمعه ۲ آذر
شکلات داغ شعری از سامان سلطانیان
از دفتر فصل تو نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۸ ۲۰:۴۷ شماره ثبت ۸۲۳۵۸
بازدید : ۷۲۱ | نظرات : ۱۳
|
آخرین اشعار ناب سامان سلطانیان
|
تا پایان زمستانم
قطره اشکی مانده
که سخت لجاجت می کند
با بغض پاییزی اش.
ولی اگر نباشی،
اگر سرفه کنی،
اگر تب دار شود تنت
اگر بیمار شود نگاهت
اگر نسیم صدایت بلرزد،
من با کدامین بغض فروخورده ام
باز نشکنم،
تابستان که نیست،
باز جاده و شب را
با بغل بغل شعر به هم ببافم و
تو فقط بخندی و
من باز،
تمام نگاهم
تحسین تو باشد و تو
بیرحم و تلخ وای بخندی.
زمستانی است،
که بهارش گره خورده
به انتقام تبدار گوشه های
خلوت خانه
هر خراش سرفه ای
با کابوس نبودنت
به زنجیر می کشد مرا،
کاش آنقدر تلخ نبودی،
کاش تقاصم نمی شدی،
آی،
کاش مرا به خودم حواله نمی دادی،
طوفانی و سکوتت شلاق می کشد
بر صورتم،
چنان نسیم نگاهت یخ زده،
که من شده ام نفرین خودم،
می روم،
می میرم و می روم،
ولی تو هنوز تلخی،
نمی دانی، به
آن نگاه جادو شده ات قسم
نمی دانی،
چه تقاصی شدی،
که از خودم هر لحظه می گیرم،
نفرین یک روز نبودنت،
به تمام لحظه های بودنت،
درد را تکفیر می کند،
نگذار به داغ دلم،
حواله ات کنم،
می شکنی،
من با نگاهت،
مست ترین هوشیار زمینم،
من با نسیم صدایت،
رهاترین تکرار واژه عشقم،
تلخم نکن،
تو همان نسیم آرام باش،
طوفان نکن،
تلخ تر هم نشو،
بگذارحالا که
قربانی نگاهت شده ام،
درد یک لحظه نبودنت را
نمیرم،
به نگاهت قسم،
این تقاص تلخ
که تو از خودم شدی
با تمام گناهان نکرده ام
هم برابر نیست،
کاش می دانستی،
سالها واژه به واژه،
دنبال عشق می گشتم،
ولی تو شدی،
تمام تقاص
عاشقی این سالها،
درد دارم،
درد تو را دارم،
و تو درد تقاص دادن من،
تو بیرحم نیستی،
تلخی،
مثل شکلات های داغ تلخ،
و من که از بد حادثه
عاشق طعم تلخ شکلات های داغم،
می بینی،
نه،
نه می بینی،
نه می دانی،
که چه میکشم،
از نبود طعم تلخ حرفهایت،
راستی
شکلات داغ تلخ هم
فال دارد.
|
نقدها و نظرات
|
سلامت و برقرار باشید. | |
|
سپاسی بی پایان. | |
|
حضورتان سبز | |
|
برقرار باشید. | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و طولانی بود