يکشنبه ۹ دی
|
|
زیر باران بنشین،
کوزه ات را بردار.
ابرها بار دگر آبستن عشق شدند،
زاییدند ،همه ی امید را.
کوزه
|
|
|
|
|
مدام ارتفاع پل های شهر را اندازه می گیرم
|
|
|
|
|
پاییز آمده باز
تا بگوید که بهار رفتنی است
پرواز برگها را دیدی و
به خاطر نسپردی
که سبزی دائم
د
|
|
|
|
|
نخل های صبور بی چلچراغ ماه
نماز آخر دریا را می خوانند ...
|
|
|
|
|
دیگه داره تموم میشه عذاب این تن خسته
میاد بیرون زپشت ابر همون ماهی که پنهون پشت ابر گشته
|
|
|
|
|
تو از پونه ها باغچه چه خواهی پرسید؟
|
|
|
|
|
چقدر عشق عظیمی به قدر اقیانوس
ببین چگونه شدم با حضور آن مأنوس
...
|
|
|
|
|
دردپاپتی
کی می رسد ته خط عمرلعنتی
کرده کلافه ام ای درد پاپتی
بی هیچ پرسش و پاسخ به تازگی
دز
|
|
|
|
|
سرآغازی که بود احساس پایانش
|
|
|
|
|
عبور لحظه های سینه ای دوست
غبار غربت دیرینه ای دوست
بزن بر هم تمام شهر دل را
تو چنگیزی ولی بی
|
|
|
|
|
اگر قلبی به دور از کینه و آسوده می خواهی
بپرهیز از ریا و هـر چـه ترفـنـدِ زیانبـار اسـت
|
|
|
|
|
آسمان به چه کارم می آید؟
وقتی تلفن خدا مرتب اِشغال است و
ما در خانه نردبان بلندی نداریم !
امی
|
|
|
|
|
دلارام««"برایند"»» جان آرام من
|
|
|
|
|
خوب میدانی من اِستقلالی اَم...
|
|
|
|
|
عشق یعنی تو و پاییز و نمِ تازه ی باران
|
|
|
|
|
کسی به چشمِ خمارم دگر نمی آید
|
|
|
|
|
منم و نجواهای زیبای شبانه
|
|
|
|
|
در کوچه های خیالم که آمدی
سر به هواییم را پَر دادی
هوایی هواییم کردی
آواره کدام کوره راه بودی
که
|
|
|
|
|
اقربش افضل ترین است ای صنم
ای خوش آن را بهر آنش در زنم
|
|
|
|
|
من به اعجازِ حضورِ حس ناپیدایی ات
|
|
|
|
|
شعر رمزدار(ابتکار بنده که اگر حرف اول مصرعها یا بیتها رو سرهم کنی اسم و فامیل فرد سفارش دهنده در
|
|
|
|
|
خاکستر دل سوخته خال پر پروانه ندارد
|
|
|
|
|
سایه ی شب
بروی دیوار است...
|
|
|
|
|
بوسیدمت ز دور و فراوان گریستم
|
|
|
|
|
دنیا محل سفره خوب و بدش زود میگذره
بیا که مهربون باشیم با اونی که رهگذره
|
|
|
|
|
ناز دارد
چه نامت
چه نگاهت
|
|
|
|
|
دل ربا پاییز رنگی شد عیان
می برد دل را ز هر پیر و جوان
|
|
|
|
|
روز و شب بیمارم و قلبم فقط پیجوی توست
|
|
|
|
|
«زندگی شاید همین باشد فریبی کوچک» اما ماندنی
عمرمان را جار و جنجالی عبث با وحشت و فریاد برد
|
|
|
|
|
یک مشت برگ زرد بود
یاد سروی که همیشه سبز بود
|
|
|
|
|
متاسفی!
بابت چه؟
دیوار سستی که
|
|
|
|
|
لحظه پایانی پیکار با مرگ است ولی......
|
|
|
|
|
چگونه زندگی کنیم ...شعر و تفصیل
پتانسیل زندگی
در این عالم بود بالقوه هر بار
در آن عالم بود با لف
|
|
|
|
|
نشسته در کشتی فقر
دریا به زر نمی رسد
|
|
|
|
|
ناگهانی ، مرغ همسایه برایت غاز شد
|
|
|
|
|
سرازپا ناشناخته در اَبَرقو
|
|
|
|
|
فَرشی شده هر تکّه، از این جامهی عُریان
تا کِی بِکِشم نازِ دلِ بی سَر وُ سامان؟!
در ظُلمَتِ چِش
|
|
|
|
|
عجب عمقی به شب داده تماشای نگاه تو
فدای چشم خون ریزت ،فدای روی ماه تو
شبیه بیدِ لرزانی که از باران
|
|
|
|
|
کجای این تنهایی
جایست برای فراغت
تن هایی که قاب تهی کرده اند...
|
|
|
|
|
ابرومشکی،چشم مشکی،سبزه روداردنگار...... می کشددل رابه سوی خودآن چادُرسیاه.......
|
|
|
|
|
شعر درباره و غرور و معایب آن هست
|
|
|
|
|
بدترین حسِ توو دنیا اینه که
بدونی هیشکی باهات نمیمونه
|
|
|
|
|
خدایا تو بزرگی با مَرامی
بده از لطف و احسان بار الها
دل مجروحِ من را التیامی
|
|
|
|
|
آجی مِئی ایسترم جاننان دوشه بیر مرد زوریندن
کی تا بیر دم اولام راحت بو دنیا شرّو شوریندن
|
|
|
|
|
لیوان ها همه الکی شده اند
|
|
|
|
|
مثل بوسیدن لبهای جنونی سرد نوچ
|
|
|
|
|
دیر زمانیست،
که جایت خالیست...
و من،
هر لحظه،
دلتنگ تر و دلتنگ تر...
|
|
|
|
|
قاضیا حکم ابد را آرزو دارم اگر
|
|
|
|
|
شرمندهام برای غزل های ناتمام
|
|
|
|
|
باز از گذر حادثه رد شد غزل ما
باز از گذر حادثه رد شد غزل ما
طوفان بلا بود گذشت از بغل ما
بال و پر
|
|
|
|
|
در وصف آنکه رفته شعر وداع بگویید
|
|
|
|
|
من همان خاطره ی گم شده در پاییزم
در غم غربت خود برگِ خزان می ریزم
|
|
|
|
|
دردو غمو سیاهی در قلب خانه دارد.
|
|
|
|
|
ماه مهر آخر شد اما مهرت از دل کم نشد
|
|
|
|
|
کفِ دستم را ، ز روی چشمانم ،
برنمیدارم
چونکه میترسم تو را غمگین ببینم
|
|
|
|
|
پاییز بانو "
مرحبا پاییز بانو عشق دارد خانه ات
هر کسی دارد نفس یکباره شد دیوانه ات
تو عروس خو
|
|
|
|
|
برگ زرد افتاده زیرِ پای آبان بی نفس
|
|
|
|
|
هر چیزی عمری داره
حتی عشق و عاشقی
|
|
|
|
|
تیرِ یاران از کمان آزاد شد
از خودی خوردیم و دشمن شاد شد
سوگواران فکرِ نان اند و نوا
فرب
|
|
|
|
|
مستأصل از عجز ديدهٰ خويشتنم
ديگر نكند افاقه عينك زدنم
|
|
|
|
|
خیال آن دو چشم مست ، رها نمی کند مرا
|
|
|
|
|
🍂
آنکس که می باید تویی
تو معجزه ای، دیگری
🌱
درخویشتن می جویم تورا
از خویش به من نزدیکتری
|
|
|
|
|
همه شب زمینْ گُسَسته از هم
گویند که به ماهْ شوکت آید
به کم از خوشیْ بَسی نَوازی
شَوَدَش به کام
|
|
|
|
|
آن شب برای اشک و آهت گریه کردم
بر روز چون شام سیاهت گریه کردم
|
|
|
مجموع ۱۲۸۶۹۳ پست فعال در ۱۶۰۹ صفحه |