جمعه ۵ بهمن
اشعار دفتر شعرِ شاعربودن کم جرمی نیست شاعر امیرحامدی
|
|
آسمان به چه کارم می آید؟
وقتی تلفن خدا مرتب اِشغال است و
ما در خانه نردبان بلندی نداریم !
امی
|
|
|
|
|
خانم اجازه
حالا که
افراها سایه ندارند
و سروها عقیم شده اند
جنگل بغضش از این است
چرا جنین تان ر
|
|
|
|
|
اینطور که تو به آسمان نگاه می کنی
فقط ابرها بارور می شوند
و فصل جفت گیری ستاره ها به پایان می رس
|
|
|
|
|
آقا اجازه
ما عرض داریم
البته اگر به طول شما بر نمی خورد
عرض ما این است
چرا ما هرجا رسیدیم انگشت
|
|
|
|
|
شب از نیمه گذشته
پدرم خُروپُف می کند
البته بیشتر تُف می کند !
خواهرم هنوز گوشواره هایش را پیدا نک
|
|
|
|
|
به چشم هایت می اندیشم
که از چوب زدن زاغ سیاهم
دیگر سویی برایشان نمانده
عزیزم
دلم برای چشم هایت
|
|
|
|
|
شبی که
پشه ها خواب جمیله را بهم زدند
من رئیس ستاد مبارزه با پسماند سراوان شدم !
اما
با هر شعرم
|
|
|
|
|
مثلِ دیواری که بالا می رود
گام به گام اندیشه هایت
با ریسمانی ازلب واژه ها
پایین می آید !
عمری آ
|
|
|
|
|
" به سراغ من اگر می آیید
نرم و آهسته بیایید "
مبادا که اماکن باخبر شود
از محل قمارمان...
امیر
|
|
|
|
|
زُلف های شرابی اش را فرق داده بود
باز
پنج ضلعیِ هایِ روسری اش چشمک می زدند
آواز تق تق کفش های
|
|
|
|
|
در پی جابجایی گسل های شهر
ستاد مدیریت بحران
دستور به
قلم کردن پاهایت داده !
می دانند
این بار
|
|
|
|
|
سر به زیر بودی
در بلندای روز
با مانتو کوتاه
سر به هوایی ات را
می بینم ...
خطی دورِ زندانِ عا
|
|
|
|
|
گویند :
" بهشت زیر پای مادران است "
ما که چیزی جز تَرَک ندیده ایم !
امیرحامدی
|
|
|
|
|
جوجه از تخم
مرغ از قفس
پرستو از آشیانه
بچه از شیر مادر
دختر از خانه پدر
نخبه از مملکت
|
|
|
|
|
دلم شده مانندِ رقاصه ای که
شبی
دست از عشقش کشید وُ
لباس هرجایی به تن کرد!
پایِ امضایِ اجباریِ
|
|
|
|
|
اخیرا
طی مصاحبه ای که با چند تن از خروس های محل داشتم !
فهمیدم
میزانپلی
"نوعی شعبده بازیست "
|
|
|
|
|
" پس از تو
هیچ چشمی
نگاهت را نداشت "
انگار خدا در آفرینشت ،
خود را مستلزم به رعایت قانون کپی رای
|
|
|
|
|
من کرملین رفته ام !
خزر جان
یخ می کنی ؛ برگرد !
امیرحامدی
|
|
|
|
|
شُغلت ؛ پرستار مامایی
پروفایلت ؛ تصویرگوگولی
هُنرت ؛ عَلَم کردن عروسک جی جی وی جی با آن لهجه شیراز
|
|
|
|
|
این روزها
اکسیر از محیط زیست می گوید
من از عشقولانه هایم با جمیله
اما
راس ساعت۹شب
اکبر در دومیل
|
|
|
|
|
روزی
درِ تمامِ میکده ها را باز خواهم کرد!
ورود عموحسن،خاله لیلا را آزاد خواهم کرد!
فیلم فارسی ها
|
|
|
|
|
نه کمانِ اَبرویت
نه شرابِ نگاهت
نه چالِ گونه ات
نه سُرخی لبت
نه خالِ گردنت
نه نرمیِ دستانت
نه
|
|
|
|
|
من و جمیله
هر دو فوق لیسانس علوم حیوانی گرفتیم !
حالا
جمیله عروس یکی از وزراست !
من از زیر پا
|
|
|
|
|
روزگار غریبی ست !
چشم زلیخا را دور دیدند !
" رنگین ها
خود را برنزه می کنند " وُ
سیاه ها حتی شعرش
|
|
|
|
|
از تیر و کمان
چشم و ابرویت که بگذرم...
در تصادف لب هایمان
دماغِ زیبایت
کروکی می کشد !
امیر
|
|
|
|
|
کار از
خوانا یا ناخوانا بودنِ نسخه گذشته..!
مردم
دیگر
درمان نخواهند شد..!
وقتی
حتی
درد هم
|
|
|
|
|
پدرم
می گفت :
قدرِ موقعیت هایِ زندگی ات را بدان..!
اما
هیچ گاه
قانونِ آفساید را
یادم نداد..!
|
|
|
|
|
بگذار ببوسمت..!
تا لب هایم
نخستین کاشف
واکسن " کرونا " باشند..!
امیرحامدی
|
|
|
|
|
وقتی
بر شانه های شلاق
بالا می رود..!
باید هم
از
خرِشیطان
پایین نیاید..!
امیرحامدی
|
|
|
|
|
اگر
می دانستم ، می روی
چند تار
از موهایت
کم می کردم..!
امیرحامدی
|
|
|