سلام و ارادت به دوست شاعر و جوان
من به شخصه انسان منتقدی نیستم
ولی اشعار خوب و باید شناخت
من واقعا از تمام اتفاقات بوجود آمده در دنیای پیرامونم آموخته ام.
گاهی سکوت
گاهی آرامش
گاهی کج خلقی
و گاهی هزاران آیا
روزهای یکشنبه سال ۸۹ بنده افتخار حضور در کلاس های استاد شفیعی کدکنی رو در فرهنگسرای ارسباران با جدیت شرکت میکردم
استاد کدکنی عزیز ابتدا به غزل های شاعران گوش می کرد
بعد سپید های دوستان را گوش می کرد
نقد و نظرهای بسیاری در چهار ساعتی که به صورت رایگان تشکیل میداد تا شاعران خوب را تمایز بدهد.
الان غزل ها و سپیدها با اون زمان ها فرق کرده مخصوصا زبان گفتاری که بنده هم شامل حال این دسته شدم ،اشعار کلاسیک الان همه سده اعتراض از نان و آب و نرخ دلار و گرانی و ....
ولی قبل از فرجام و این برنامه ها شاعران قشنگ مینوشتند.
البته بحث و دور کردم یه بک آپ میزنم به ادامه از جریان شعر آقای حامدی،بله در آخر اون همه نقدها و نظرات که پر بود از نه ردیف و خراب کردی قافیه نباید اینجوری بود ،اوه شعر از وزن خارج شد .استاد شفیعی کدکنی ده دقیقه آخر که جنگ دوستان شاعر تمام میشد یهو یه آس رو می کرد.
فلانی بیا؛؛؛ خوب بخون شعرتو ،ساکت ته کارگاه پسری همیشه آروم و بی صدا و همه میگفتن آه این کیه اومده چی نوشته
یهو شروع می کرد با صدای بلند می خواند ودر آخرین سطر شعر انفجاری بمب افزا در ارسباران رخ میداد که همه ی اون نقد ها میرفت به باد فراموشی
حالا از کشف و شهود جناب حامدی میشه فهمید هنوز اشعار فرانو فوکاهی هنوز زنده است.
واقعا این نقد شما را چون سریع خواندم احساس کردم گاهی خود شاعر نتونه حمایت کنه
ولی اجازه بدهیم فرانو هم جایگاهی در این گوشه کنار ها باشه.
نمیدانم شما را ولی بنده را قلقلک میده شعر فرانو و در جواب فرانو اصولا مشاعره صورت میگیره هرکسی یه طبعی داره
من به نوبه ی خودم یکی از حامیان جدی در شعر فرانو فوکاهی هستم که در همه زمینه کاریکلماتور و طنز پخته است
بخوانیم و لذت ببریم و بخندیم
هیچ جیزی در این دنیا به اندازه ی در کنار هم دیگر خندیدن را ندارد.
جسارت بنده را پذیرا باشید که میدانم به غیر از مهر چیزی در وجودتان نیست
تقدیمتان
هر چند فلافل دونانه بسیار طناز است
ولی کنایه های مختلفی را شامل میشود
مثلا
1- انسان خوش خوراکی که اشتهایش توسط آن تحریک میشود
2-یا عاشقی که دچار گرمای جنوبی دختر سبزه روی اهوازی شده
3-و یا جوان متخصصی که کشورش را دوست دارد و حاضر به ترک آن نیست
این سومی به سروده آب و رنگ اجتماعی میدهد
در حال حاضر یکی از مشکلات جامعه ما فرار مغز ها،نخبگان و متخصصان است
در سر هر کوی و برزن آگهی زده اند که "اعزام نیروی کار به آلمان ، کانادا و غیره با کمترین مدرک زبان"
و به همین طریق سرمایه های نظام را می ربایند
در مطلع شاعر به محل رشد و نمو و یا میهن اشاره مقدماتی نموده است
"جوجه از تخم
مرغ از قفس
پرستو از آشیانه"
یعنی تخم ،قفس،آشیانه را به میهن تشبیه کرده
در بند های بعدی این وابستگی عمیق تر میشود
"بچه از شیر مادر
دختر از خانه پدر"
این موارد ناخواسته و اجباری هستند
و دل کندن نخبه ها هم همین گونه می باشد
و از سر اجبار است
و ......