يکشنبه ۱۵ مهر
|
|
گویند به من ،ز شعر ، شادی باید(ویرایش 1402/09)
|
|
|
|
|
این مستی کورانه ز دوران تا کی؟ (ویرایش 1402/09)
|
|
|
|
|
گرنظری کنی نگام معجزه میشود برام
درد هزار ساله را نام تو میدهدشفام
|
|
|
|
|
دلشوره های واهی ،
روی دفتر کاهی
اثر میگذاشت همیشه
مردک کشید آهی
کشید یه دونه ماهی
|
|
|
|
|
بامعرفت.انسانشناس
در عمل هر کس که دارد معرفت
هر کجا با او توباشی با صفاست
معرفت را پیشه کن در راه
|
|
|
|
|
چون اناری نیمه آویزازدرخت
می خوردهردم ترک قاب دلم!
|
|
|
|
|
خاکسترش به باد رفت ،جهانش خراب شد
بیچاره آن تن چون سَرو ناز، خاک وآب شد
|
|
|
|
|
در بركه ساكنیم و به دریا نمیرسیم
درگیر لحظهایم و به فردا نمیرسیم
|
|
|
|
|
زطایف عشقی از حلقه ی گیسوی چه می دانی
در انتظار شب وصل وزحرمت زفافی چه می دا نی
محضرعشق
|
|
|
|
|
سخت است درد دوری و هجران خدا نکند که کسی به این بلا مبتلا شود . که هم جگر سوز است و هم انسان را بیم
|
|
|
|
|
سنگقبرت را عزیزممن تماشا می کنم
خوبمیدانمکهرفتی باز حاشامیکنم
|
|
|
|
|
سـخـن هــر قـدر زیـبـا هــم کـه بـاشــد :
مـهـم کـردار و سـرسـخـتانـه ؛ شـک کـن
|
|
|
|
|
پرواز فرو ریخته از سیطره ی بال
|
|
|
|
|
آن مه قدسی که باشد پر ز نور
میزند طعنه به یار پر ز شور
آن چنان یاران بی تابند وصبر
|
|
|
|
|
دل برای سکه ی کم قدرِ دنیا خوش نسازم ..
|
|
|
|
|
کودک اندوه، با سنگ می شکند، شیشه ی احساس را، در غروب...
|
|
|
|
|
چه شیرها که پای سیخ و سنگ دیده ام
|
|
|
|
|
بر شاخه ها جان می کَنَد برگی میان باد
دل کندن و تنها شدن لعنت به پاییز باد
|
|
|
|
|
تا به خود آمدیم
بوی پاییز از گنجه مادربزرگ پرید
|
|
|
|
|
اتمسفر فردا ها
را نورانی کنیم
تا پرواز ها
لغو نشود
|
|
|
|
|
ناگهان من ماندهام در گوشه این قلب خویش
|
|
|
|
|
پاییز وقتی به ماه آذر می رسد
|
|
|
|
|
گم شدن هم چارهای در موی پیچ اندر خم است
|
|
|
|
|
تا که اطراف قمر کوکب و اختر باشد
|
|
|
|
|
حال و روزم چون شبیخون خورده از تاتارهاست
گریه کار هر شبم، بر شانه ی دیوارهاست
|
|
|
|
|
با آن نگاه آشنای گاه گاهت
|
|
|
|
|
درمیانه ی اینهمه ناامنی
باید خوابید ولی ،
خوابی خرگوشی
|
|
|
|
|
قرص خنده دادم
به لب هایم
گریه خوابَ ش برد
|
|
|
|
|
میشود آغازبخشِ نوبهارانم شوی ؟
|
|
|
|
|
عشقی که برین باشد انکار نمی باید
|
|
|
|
|
بچه بودم گریه میکردم همیشه
|
|
|
|
|
در هوای عشق خود روح و روانم بردهای
راه در ژرفای قلب مهربانم بردهای
|
|
|
|
|
سید علی خامنهای رهبر ایران
فرمود که نابود شود لشکر شیطان
|
|
|
|
|
سهراب،
آیا قایت جا دارد؟
برای من و خاطراتم،
برای درد و غم هایم،
برای کوله بار خستگی هایم،
جا د
|
|
|
|
|
🎂❤️دختر ناز و زیبا، فرشته خوب ما❤️🎂
🎂❤️یکسال دیگه سر شد، تولدت شد حالا❤️🎂
|
|
|
|
|
ای وصیِّ مصطفی شاه دوعالم یاعلی
ای قسیمِ جنَّت و دوزخ تویی نفس نبی
|
|
|
|
|
بردستنبی عصایاعجاز بتولاست
براهلیقین دوبالپرواز بتولاست
|
|
|
|
|
جزدیدن توای جان درجستحو ندارم
غیرازخیال وصلت درگفتگو ندارم
|
|
|
|
|
سربه دامان تو می گذارم اِی یار
|
|
|
|
|
تو میدانی من در دلم چه غمی دارم؟
اصلا میدانی من اکنون در چه حالم؟
می دانی برای خود قفسی ساخته ام
|
|
|
|
|
جای ظرف آب ، یک دریای اشک...
|
|
|
|
|
به نسیم صبحگاهان به ترنم بهاران
به نگین آفتاب نخلهای استوار ریگان
|
|
|
|
|
نکنه این همه سردی دوره دوری دوره دوری
رفتی که تو بر بگردی ای امان ازین صبوری
روزایی که بی تو طی
|
|
|
|
|
شاه شطرنج دلم
بنگر که فوج فوج سربازان دلیر احساسم
بر قلعه قلبت پاسبانی می کنند
بیت بیت غزل هایم ب
|
|
|
|
|
دل تو کرده خجالت زده مِی را
|
|
|
|
|
سلام بر آغازِ فهم
سلام بر شروع خِرد
ننگ بر تسلیم بر نهادهگردن،
که خورشید به تمامیت
بر چهره
|
|
|
|
|
هیچ کس نفهمید
کسی توجه نکرد
برای هیچ کس مهم نبود
آن لحظه که با دستان لرزان به دنبال راهی بودم
|
|
|
|
|
مرا ز صبوری،غافل از خویش گذاشتی
ثمر بوده تو را،من هیچ،نظر مکن تو مرا
گر نظری هست،سوی توست،با دو چ
|
|
|
|
|
خاموش مانده ام كه خودت را رها كنى
شايد بگويى آن همه حرف نگفته را
همواره حرف هاى مرا گوش كرده ا
|
|
|
|
|
به آسمان چه بگویم ؟ به زور می بارد
به جای صاعقه چشمش به برق شمشیر است
|
|
|
|
|
ساز مرا بردار/این غم دل برچین
|
|
|
|
|
باز هم شب شد دلم با یاد رویت بی قرار
|
|
|
|
|
......عاشق که شدم.......
عاشق که شدم جز تو کسی یار ندارم
صحبت نکنم انگار که طلبکار ندارم
رندان
|
|
|
|
|
غم قلب ستمدیده شده طاعون خریدارم
|
|
|
|
|
تو کجایی؟ که مرا کشت غم فاصله ها
خم شد از دوری رویت، کمر حوصله ها
دام گسترده جنون ، ای دل
|
|
|
|
|
قاصد موی سپید کرده ی دهر است.
|
|
|
|
|
لب به لبِ این پلِ زشتِ سقوط ،
|
|
|
مجموع ۱۲۶۹۵۰ پست فعال در ۱۵۸۷ صفحه |