چهارشنبه ۵ دی
چشم انتظارم شعری از توحید هاشملو قلمدار
از دفتر غم عشق نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۶ آذر ۱۴۰۲ ۰۶:۰۰ شماره ثبت ۱۲۵۷۱۲
بازدید : ۱۷۸ | نظرات : ۶
|
دفاتر شعر توحید هاشملو قلمدار
آخرین اشعار ناب توحید هاشملو قلمدار
|
تو میدانی من در دلم چه غمی دارم؟
اصلا میدانی من اکنون در چه حالم؟
میدانی برای خود قفسی ساخته ام!
و خود را در آن قفس حبس کرده ام
نام قفس را گذاشته ام دلِ تنگ
دلِ تنگم را به رنگ قرمز، به رنگ دلت آغشته ام
هراز گاهی در دل تنگ خلوت میکنم
تو را هم به آن خلوت دعوت میکنم
از تو میخواهم ملتمسانه
دستانم را جلو میگیرم
از تو میخواهم با همان دل عاشقت
تاریکی را کنار بزنی
خود را با همان سادگیت نشان دهی
میدانم در دلت آشوب داری
اصلا سخت نیست
تو فقط پرده را کنار میزنی
نگران دل زخم خورده من نباش
زخم من مرهم میخواهد
عشق تو مرهم دلم هست
دیدن ماه رویت التیام دردم هست
با همه بدعهدی ها و بی وفایی ها
برگرد که دلم برایت تنگ شده
دلم تو را میخواهد برگرد
با رفتنت وجود من ناقص شده
برگرد و آن نقص را ترمیم کن
که تاکنون هم خیلی دیر شده
برگرد که دلم از دنیا خیلی سیر شده
بی تو این دنیا برایم قفس شده
جانم را ببین
بی تو این جان بی نفس شده
دنیا برای من باشد
بی تو این دنیا را میخواهم چکار
شبهای تاریکم تو تنها ماه اسمانم بودی
بی تو خورشید و ماه را میخواهم چکار
من عشق را در وجودم با تو در یافتم
بی عشق تو من جان را میخواهم چکار
برگرد که دلم برایت تنگ شده
چشمانم از انتظار کور شده
لبخند یادم رفته
خانه ام نشنیده ای که بی نور شده؟
چشمان من با عشق تو به دنیا باز شد
بعد رفتنت دیگر پر نده ای اینجا پر نزد
اطرافم پر از سکوت و غم نواز شد
برگرد که دلم برایت تنگ شده
برگرد که دیگر خیلی دیر شده
با آغوش باز انتظارت میکشم
بیا و مرا در آغوش پرمهرت جا کن
بیا و پرونده ی این انتظار و تا کن
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درودبرشما
زیبابود