سه شنبه ۱۲ فروردين
اشعار دفتر شعرِ پاییز شاعر فروغ گودرزی
|
|
پهن است
بساط آفتاب
طعم شرجی می دهد
شهرم
|
|
|
|
|
یاد داده ام به باد
که آمدنش را هو نکند
من با هوای تو خوش ترم
|
|
|
|
|
دست به ریشه می برد
دل
در کوران برف
|
|
|
|
|
هوای گریه دارد
آسمان
سر زا رفته
بارانش
|
|
|
|
|
پا گشا می کند
عروس خیالم را
خاطرات
|
|
|
|
|
نخ می دهد راه
سایه
شانه به شانه اش
می دود
|
|
|
|
|
گیسوان سپیده می تابد
دم به دم
گرگ و میش عرش
|
|
|
|
|
جماعتی ست
دور ما
به فرادا زیبا ست
نماز وصل
|
|
|
|
|
رخ داد ماه
بر طاق آسمان
دل داده اش را...
|
|
|
|
|
نقش قالی می زند
رخسار پیر در
آینه
|
|
|
|
|
پا به پا می کند
کوچ را
خاطره
|
|
|
|
|
به سلطه شاخه در آمد
سیب
«کیسه کرد ماستش را»
پاییز
|
|
|
|
|
با قد بلندش
هنوز خشت می خورد
دیوار حاشا
|
|
|
|
|
قرص خنده دادم
به لب هایم
گریه خوابَ ش برد
|
|
|
|
|
پشت خیال
به گردسوز خاطره
گرم است
|
|
|
|
|
خسته
از قهوه های تلخ
آه می کشم
تنهایی را
|
|
|
|
|
شهر پر شده
از پچ پچ
کلاغ ها...
بلند گوها را دزدیده اند
|
|
|
|
|
در کابوس کودکی ام
اردویی به پاست
طعم موشک را
می چشد...
|
|
|
|
|
وهم آور است
سکوت درد
به فنا می رود
صدا
|
|
|
|
|
به قواره کشیدم
قامتم را...
رخت
تنهایی
به تنم گشاد است
|
|
|