دوشنبه ۱۴ خرداد
|
|
شُگونِ شعرهایِ بی سر و سامان!
تو را،... تنها تو را کم دارد این کهمان
|
|
|
|
|
عجز در اعتیاد و لحظه ی تلنگر خوردن یک بیمار معتاد برای عوض شدن.
|
|
|
|
|
اندوه بسیار
مرا به زنی اندوهگین تبدیل کرد
...
علی رفیعی
|
|
|
|
|
شاید این آتش دوزخ به حرارت بکشد، قلب این یخ زده را
|
|
|
|
|
عروسک رویاهایش را
صورتی نقاشی کرده بود
دخترک پناهجو ...
برادرش با مداد
تفنگی سیاه
|
|
|
|
|
خم مکانیست گرد هم آیند مریدان ... گرد محمد مصطفی آن شمع سوزان ... مریدانش مثال پروانه های عاشقند
|
|
|
|
|
تحت اسم حضرت مولا (ع) اگر شد نام تو
ساقی ی غیبی بریزد خوش شراب در جام تو
|
|
|
|
|
این ترازو بهر چیست عاشق مگر سنجیدنی ست
وزن عشق باشد مهم، میزان دلی فهمیدنی ست
می شود تنها به شا
|
|
|
|
|
کُشت مغز ستارگانی را
عرفانی که خرفان1 مینمود
و خورشید عارفانش،
سَ...کَ...ت...ر قاتلان...!!!
|
|
|
|
|
هست دنیا این چنین ای نو جوان نازنین
|
|
|
|
|
من میکِشم این وزن غم شعرم را
تا مَطْلَع و زیبایی شعرم باشی
|
|
|
|
|
قاپی دویسن آی دیلَنچی عَلینین سَراسنا گِت
|
|
|
|
|
نگاه کن که شبی وقتِ خواب، خواهم مُرد
غریب و بی کس و با اضطراب، خواهم مرد
سوأل های زیادی است در س
|
|
|
|
|
بر ختمِ رُسُل داد سروش این پیغام
بر عام تو در غدیرِ خُم کُن اعلام
|
|
|
|
|
چشم امیدمان چه شد ؟! برجام
|
|
|
|
|
بدون تو تمام غصه های زندگی چون اشک از ابر غم انگیز خیال تو به روح خسته ام بی وقفه می بارد
و من غر
|
|
|
|
|
من ميشوم قرباني آن عشق پاكي
كز او نباشد بر دله آزرده ، آزار
|
|
|
|
|
میان هق هق و باران مرا صدا می زد
|
|
|
|
|
یک بغل سخره ی تیز مهمانم کند
|
|
|
|
|
خدا تو را چه بينظير آفريده است / تو را چه خوب و دلپذير آفريده است ...
|
|
|
|
|
جون پناه
یه وقتایی حواسم نیست
یه وقتایی ازت دورم
تو با من من ولی انگار
خراب و سردو ناجورم
یه
|
|
|
|
|
عيد آمد و از آمدنش دل شده مست
غم مرد ز دل شيشه ي عمرش بشك
|
|
|
|
|
به نام خدا
...هردم به دل خسته ام می کنی عبور
آقا تویی مهربان، پر از عشق و پاکی و نور
از کوچ
|
|
|
|
|
شعری بنویس و خانه را رنگ بزن
گاهی تو برای غصه آهنگ بزن
دلتنگ شدم برای بیماری من
یک نغمه برای این
|
|
|
|
|
شروع من به انتظار تو رقم زند..............
|
|
|
|
|
همیشه خودم را بزرگ می پنداشتم.احساس میکردم باید زود بزرگ شوم- زودتر از بقیه به رودخانه ی فصلی و غیرف
|
|
|
|
|
ای غم زدگان مژده که هنگام غدیر است
امروز همان موعد پرهام غدیر است
|
|
|
|
|
یادته اون روز برفی
وسط فصل زمستون
|
|
|
|
|
بباید چرا دمادم چشمم به راه باشد
چشم ستار ه من دنبال ماه باشد
تارو سری قشنگ است باید چرا همیشه
|
|
|
|
|
رایحه ی زلال آئینه
انعکاس کبودی گونه بر اشک انزوا
|
|
|
|
|
لکنت گرفته غزل در برابرت
مانده است بین گلو شعر آخَرَت
|
|
|
|
|
دلم آشوب است تب کرده ام
چشمانم خون است تب کرده ام
|
|
|
|
|
زیرا که علی ساقی خم می باشد...
|
|
|
|
|
میرهی از بند با اندیشه ات
دشمن خودکامگان دانستن است
|
|
|
|
|
نمیدانی در دلم چه غوغایی برپاست
از طرفی نداشتنت
از طرفی نبودنت
و از طرفی دیگر هرگز ندیدنت
|
|
|
|
|
امن مى شوم
آرامش خيال
در اضطراب لرزان ترس
خلوت كوچه ىباريك انقلاب
اعتراض لخت خيابان اشتراك
آزاد
|
|
|
|
|
در شهر ِخرابه: عابر ِ مرگ: منم
مرداب ِ دو چشم ِ شاعر ِ مرگ؛منم
|
|
|
|
|
مثل آهویی به دام افتاده در چنگال شیرم
هی رعایت میکنی تا من در آغوشت نمیرم
|
|
|
|
|
خوشترين ايام دوراني غدير
خوش نوشتي قصه ي شاه وامير
|
|
|
|
|
بگوبه دوست که دل بیقراردیدن تست
بهار این دل عاشق بهار دیدن تست
|
|
|
|
|
هوالمحبوب
درنگ ، فاصله ، عشق ، تنهایی
و باز باران و ....
ادامه دارد زندگی بانو...!
|
|
|
|
|
به سوی تو میشتابم ، به سوی تو که خورشیدی
|
|
|
|
|
چند صباحیست که لیلا ز غمت زار شدم
همه گویند که مجنون شده و خوار شدم
حال من چند صباحیست وخیم است
|
|
|
|
|
شب تکرار خاطره های کودکی
و ورق زدن طول عمری که ربع قرنش رو ب پایان است
|
|
|
|
|
عجب حکایتی دارد انتظار
گاهی بدجورخرافاتی ات می کند!
|
|
|
|
|
آنقدر صاف شوی رشک همه آینه ها
بهتر از آینه !با کور چه باید بکنی
|
|
|
|
|
از او صدای مبهمی مانده
از من کسی که واقعن تنهاست
|
|
|
|
|
هست در این جمله معناهای عید کامله
«فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه»
فاطمه یعنی غدیر و فاطمه یعن
|
|
|
|
|
فصل نارنجی من! ♥
تو به من نزدیکی
همچو
مِهر ی به شب شعر تو...
|
|
|
|
|
کسی مانند مادر مهربان نیست....
|
|
|
|
|
به انتهای زخمهایم که می نگرم
غدد چرکین فوران می کنند .
|
|
|
|
|
ادر راه عشقت آمدم جانم ولی لنگ است
راه تو پر پر بارن وراه من پر از سنگ است
تقصیر برف ماه یخبند
|
|
|
|
|
اینجا کجاست؟تکیه گهی کو به زندگی_
عیسای قلب را تکیه بجزبر صلیب نیست
|
|
|
|
|
(چکیده:)
...جوشیده از چشمۀ خونِ
شیران سربهدار،
از ضجّههای قلبهای مهر،
اشک غنچههای بیپناه...
|
|
|
|
|
دانم که امید تو ز من چیست ؛ سکوتم !
فـــــریاد مداوم کشم و نیست ؛ سکوتم !
|
|
|
|
|
دلم آغوشه عاشقونه می خواد
هوام خوبه دلم بهونه می خواد
|
|
|
|
|
چو پیام طلب یار به بیگانه رسید
چون زلیخا من بیچاره به بیراهه کشید
|
|
|
|
|
او مستی ِنور ِ مبهم ِ آبی بود
|
|
|
|
|
تـــوباور کن به خداونــــد هست عاشق پاکت نـــژند
بس کن دیگر قهر و ترفند
|
|
|
|
|
هرکِه منم سیّد ومولای او
هست علی بعدِمن آقای او
|
|
|
|
|
غولْارباب واعظ مایهدار،
میرانْد با گرگان، فقیرْپَرندگانی را!!!
...جوجۀ پُراشک شیرین، با سادگی:
|
|
|
|
|
رفتار خودرا یک کمی انسانی اش کن،
کمتر دلم را در دلت زندانی اش کن ؛
برگرد و بنگر خانه ام را تا بب
|
|
|
مجموع ۱۲۴۵۰۷ پست فعال در ۱۵۵۷ صفحه |