سه شنبه ۱ خرداد
|
|
آسمان دلم به استراتوس های گاه و بیگاه،
نیشخند میزند...
|
|
|
|
|
ساده منم برو ديگه اس ام اس و زنگ نزن!
تو موهاتو بگير ولي سياه نكن رنگ نزن!
|
|
|
|
|
بر پهناپهن دره ی گرگها
روی سرآشیبی یک خواب عمیق
یکریز می بارد این سپید آغوش پیر...
گرگی می خو
|
|
|
|
|
گرمی این نفس از نای تو است//
از حضور قدم و پای تو است
|
|
|
|
|
رنگین کمان کجاست؟رویای کودکی که نیست. . .
تک رنگ دنیای همه. . .از فرط بی انگیزگی. . .
خط زدن هر آر
|
|
|
|
|
ما پریشانزاده ایم اما پریشانی چه سود
آرزوها ، آرزوها ، آرزو ، اصرار، بس !
|
|
|
|
|
وقتی او رفت را
خوب یادم هست...
آسمان آبی بود
ابرها در پی خورشید بودند
بوی باران می آمد
|
|
|
|
|
بیستون بسیار باشد تیشه ات گر میبُرد
نان آن باشد که فرهاد تا ابد زان میخورد
|
|
|
|
|
ﻋﺪﺍﻟﺖ
ﻋﺪﺍﻟﺖ
ﻋﺪﺍﻟﺖ ﻧﻪ ﺩﺋﻤﮑﺪﯾﺮﻗﺎﻧﺎﺑﯿﻠﻤﯿﺮﻡ
ﺑﯿﻠﺴﻪ ﻣﺪﻩ ﮔﻮﺯﻟﯿﻢ ﺩﺍﻧﺎﺑﯿﻠﻤﯿﺮﻡ
ﺍﯾﻨﺴﺎﻧﯿﻦ ﯾﺎﺷﺎﻣﺎﻕ ﺣﻘﯽ ﻭﺍﺭﻻﮐﻦ
|
|
|
|
|
قربانگاه حاضر امتحان شروع...ابراهیم حاضر اسماعیل با خضوع....ابراهیم کوه استوار و پا بر جا....
|
|
|
|
|
اینجا
نفس میکشم
به یاد آغوشت
عطر سبز گردوها را
|
|
|
|
|
اگر انسان آنقدر حذر کند و خطر را قبول ننماید امکان بدست آوردن رفعت و بزرگی برای او کمتر میشود - آنها
|
|
|
|
|
انگار که هنوز
خرمشهر را خدا آزاد نکرده است...
انگار که دزفول
هنوز سه وعده در روز موشک می خ
|
|
|
|
|
ایران
نام تو نماد پیلان
خاک تو
عجین به شیران
|
|
|
|
|
ذبح کن شیطان جهلَت
وقت قربانی رسید
|
|
|
|
|
منم با یاد های دور
دامن دامن نور
درعروسی خوبان
|
|
|
|
|
فروغ نغمههایت
یاد فروغ شاعر؛
احساس دلربایت
معنای حسّ مادر؛
لبخند چشمهایت
افشای عشق پنهان؛
مو
|
|
|
|
|
"در حسرت دیدار تو آواره ترینم"
هرچند که مانده ست رخت در قفس قاب
|
|
|
|
|
چنان با شور می گریم که حتی تار میگرید
|
|
|
|
|
دل من خسته است از این خیانتهای تکراری
|
|
|
|
|
رفتنش را گوئیا اینبار باور کرده ام
او نمی آید دگر ٬ انگار باور کرده ام
|
|
|
|
|
خدا نخواست زباغ تو سیب وصل بچینم
|
|
|
|
|
بوته ای بودم ولی هرگز نمی دانی شبی
با عبورت شاخه ام را زیر پا بگذاشتی
|
|
|
|
|
کاش دیدارتودریک روزبارانی نبود
یاپس ازآن آسمان راچشم گریانی نبود
|
|
|
|
|
جمعه شاید
مادری است چشم انتظار
که هر روز عکس پسر سربازش را
از لای قرآن برمیدارد و میبوسد
|
|
|
|
|
دلواپس نگاهتم
اي اعتبار هستي ام
|
|
|
|
|
غزل: دلم می گیرد
از دفتر : با نام تو
ذیفر
|
|
|
|
|
آه...
باران،باز میبارد...
|
|
|
|
|
هر لحظه عمرم به دم و باد هوا رفت
بیهوده مپندار که امروزه چنینم
|
|
|
|
|
پای خیالم می لنگد
گویا مو برداشته
این روزها
|
|
|
|
|
به دانشگاه گذر کردم صباحی
که دیدم می کشد یک دوست آهی
شنیدم آن جوان گریان می گفت
که این مدرک نمی ا
|
|
|
|
|
(چکیده:)
...آری، آدمِ برفی، کنون،
آدمْ برفی است!!!
|
|
|
|
|
یاد دارم کودکی هایم را...
|
|
|
|
|
آخر کسی چه میداند
دیدن تو درآسمان نیلی
و وزش باد در موهای تو
چه بر سر من آورده
|
|
|
|
|
من کیستم؟
من خودم را نمی شناسم!
شاید من...
شاید من،مردی باشم که فردا می میرد
یا کودکی که دیروز ب
|
|
|
|
|
کاش من یکسره در چشم تو پیدا بشوم
همچو پیشامد ممکن به دلت جا بشوم
|
|
|
|
|
ريشه در جانم نشانده، تا درختِ آرزو
مثلِگل هاي بهارم، در هواي عشقِ تو
|
|
|
|
|
هم خدایی تازه بر نو كيسه ها باشد وَ هم
آرزو بر كودكي بي خانمان، پول است، پول
|
|
|
|
|
عشق هایی که در خیابان است
همه پوشالی و پر از ننگ است
عشق پاک قدیمی من و تو
باز دیدی چقدر پررنگ اس
|
|
|
|
|
توبه کردن با دل آلوده ، کاری باطل ست ..
|
|
|
|
|
قلم و کاغذ می دهند
به کودکان جنگ
تا کوه و دشت را نقاشی کنند ...
ناگاه ...
تمام د
|
|
|
|
|
جلوه و جاه این جهان خار و تباه میرود
بی تب عشق از جهان جلوه و جاه میرود
|
|
|
|
|
سهم من از زمان،ازاين عبور بي پرواچيست
توبگو
|
|
|
|
|
بيت بيت غزلم
شعر ويرانه و خون مي خواند
|
|
|
|
|
من نمانم خواری،روی قد گل سرخ. . .
تا نباشم باعث لابه و درد. . !
|
|
|
|
|
دردی سترگ در درونم رخنه کرده بود
دردی غریب و قشنگ
ناز آهوی ایل و نگره ی رهگذران....
به گمانم زمان
|
|
|
|
|
به راستی، آن آزادهروسپی
که زیر پنجۀ گرگ سیَهچال،
قطرهْ قطره، میمیرد؛ امّا
نمیفروشد هیچ پرنده
|
|
|
|
|
در سنگسار رود
دریا بهانه بود
|
|
|
|
|
کوری چشم بدان باده ی گلگون داریم...
|
|
|
|
|
در شرارت، مهربانی یا ندامت، نازنین
|
|
|
|
|
ای زندگی سهم من از دنیای رنگی چیست
|
|
|
|
|
دست خودم نیست این حال وحشی
چشمات و می گم می شه ببخشی
...
علی رفیعی
|
|
|
|
|
یاد آن روزی که روی همچو ماهت را بدیدم من
ندیدم جز تو دیگر کس چو چشمت را بدیدم من
|
|
|
|
|
شاید روزی اگر می آمدی
شعر هایم دیگر
|
|
|
|
|
در من
چنان حصاری بههم گره خورده
که وقتِ فرار
گوشت تنم
به خارهایش
دخیل میبندد
مریم_رستاک
|
|
|
|
|
تفسير مى شود
اينجا
قداست آسمان
در فلاكت زمين
|
|
|
|
|
ای کاش همیشه آسمان آبی بود/
شب ها همه جا سفید و مهتابی بود/
بر وفق مراد بود اوضاع جهان/
هر برکه
|
|
|
|
|
آن زمانی که به سودای تو می پردازم
نقد عمر است که در بازی غم می بازم
|
|
|
|
|
(به قدر فهم تو کردن وصف دوزخ را)
|
|
|
|
|
گفته بودم نازنین ترکم نکن،کردی ولی...
|
|
|
مجموع ۱۲۴۲۳۳ پست فعال در ۱۵۵۳ صفحه |