يکشنبه ۲۷ آبان
وقتی او رفت... شعری از مجتبی پاکدل
از دفتر او... نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۱ شهريور ۱۳۹۵ ۱۹:۰۹ شماره ثبت ۵۰۱۶۱
بازدید : ۶۲۱ | نظرات : ۵
|
آخرین اشعار ناب مجتبی پاکدل
|
وقتی او رفت را
خوب یادم هست...
آسمان آبی بود
ابرها در پی خورشید بودند
بوی باران می آمد
درختان سبز و آبی که در آن دور ها زندگی می کرد
وقتی او رفت
بادی از راه رسید و پرسید:
ای مرد،چرا مانده ای؟
جوابش دادم:
چه بر من خواهد گذشت؟تومیدانی؟
آری...
وقتی او رفت!
همه گل ها خار دادند
تا من دیگر به کسی گل ندهم
وقتی او رفت!
دیگر هیچ قطب نمایی او را
نشانم نداد
وقتی او رفت...
عاشق ها رفتند!
بعد از او،من ندیدم
قلبی،عاشقانه بطپد
وقتی او رفت!
مغزم دستور عزای عمومی را صادرکرد
و دگر من نفهمیدم
که بعد از او...
چه اتفاقی برای عشق افتاد،
برای قلب
برای روحی که پارسال عاشق بود
من نمیدانم
چه بلایی سر گلهای شقایق افتاد
و نمیخواهم بدانم وقتی او رفت
چه بلایی سر من
آمد...
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود
زیبا بود