سه شنبه ۱ خرداد
|
|
کو رهاتر از اسیرِ دام عشق؟
پخته گردد هر که گردد خام عشق
|
|
|
|
|
هر شب
آبستن از بغض هایی می شوم
|
|
|
|
|
سلامی به بلندی آسمان تا زمین
|
|
|
|
|
دلم ازسردی این مردم خوشنام گرفت و
|
|
|
|
|
پـر از بوی سیگار شده تو اتاق
به سختـی پـک آخـرو می زنـم
تورو توی قلبم دارم می کشم
رگ خـاطـرات تـو
|
|
|
|
|
مستِ قهقهه میکند هدهدان را
مهر قصّابان ...یش
آنگَه که دهند آب، طوطیان قفس را...
|
|
|
|
|
ای صبا چون می روی هر سمت و سو
این سخن را با رفیقان باز گو
|
|
|
|
|
ست تو به دست عاشقان رو شده بود
در رود زبان باد هوهو شده بود
با کشف دو واژه تو در عهد قدیم
|
|
|
|
|
از پرستوی دلم تا دام زیبای رخت....
|
|
|
|
|
چه فرقی میکند
وقتی
اشتیاق مرزهای نور
می نوردیدند
" آرش "
" آرزوی مردهای خفته ی ایران "
|
|
|
|
|
نبودنت ..
اشک راوی را در آورده ...
|
|
|
|
|
داد زدم زار زدم پنجه به دیوار زدم
تو خلوت تنهائیام احساسم ٌ دار زدم
|
|
|
|
|
تهرانِ تو، سوغات فقط زلزله دارد؟
|
|
|
|
|
بغض
چه واژه غریبی است
...
علی رفیعی
|
|
|
|
|
امشب ز سوز این غزل آتش به دفتر می زنم
دستی که نگرفتی ز من از غصه بر سر میزنم
|
|
|
|
|
دیگر در این جهنم جز با جَزَع نگَردم
تاوان خلد خرّم صبر است و من نکردم
|
|
|
|
|
حیف شهر قشنگ چشمت نیست
یک غریبه در آن قدم بزند؟
مگذار این غریب هرزه دگر
از تو و چشمهات دم بزند
|
|
|
|
|
سايه سار رخ مجنون به زر و سيم چه كار ؟
كين چنين خنده ليلي به جرس افتادست
|
|
|
|
|
پشت پنجره ناامیدانه ...!
لیلای اشکم می دود
دیرزمانیست که چشمم برایت مجنون می سراید...
|
|
|
|
|
حالا که می رویومراترکمیکنی
اینظلمرابگوتومگردرکمیکنی
|
|
|
|
|
می شود حتی دل یک سنگ عاشق با نسیم
|
|
|
|
|
آتشم زن ،، بیا بسوزانم
آری آری عذاب میخواهم
|
|
|
|
|
غزل : منم فرزند آدم
از دفتر : با نام تو
ذیفر
|
|
|
|
|
سردرگمم
قدم مي زنم در کوچه پس کوچه هاي
شهري که زادگاه من هست
|
|
|
|
|
مجنون به کجا شهر وخیابان خبری نیست
از چادر لیلی لب ایوان خبری نیست
برگرد بیا خانه کمی شعر بخوا
|
|
|
|
|
صبح کن تاریکی دل مرا...... ای تو دریای نور صبح من....
|
|
|
|
|
وقت سحر باد صبا بوی تو را آورد
بوی خوش امواج گیسوی تو را آورد
|
|
|
|
|
با تو گفتم از ناگفتنی هایم....
|
|
|
|
|
مواظب باشیم
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی کسی
|
|
|
|
|
پنجره
هرجا که باشد
می شود آن جا
به سمتش بی ریا
جانماز کوچکی سجاده کرد
|
|
|
|
|
اگر امشـب ببارد اشکـم این ســان
بیــاید در لرســتان سـیل سخــتی
|
|
|
|
|
زماجــــــرای ازینگونه بوی خون آید
زفکر اهــــــــل خرد نیز پر جنون آید
|
|
|
|
|
مرا ببخش نازنین که لایقت نبوده ام
همسفر مناسب دقایقت نبوده ام
|
|
|
|
|
گویند:
دل به دل راه دارد
بیچاره دلم
سالهاست
در شدآمد سنگین بزرگراهی سنگلاخ
راه به دلی می جوید
|
|
|
|
|
اه ـــــــ...
بگذار بمیرند
شعرهایم
در افق چشمانت.!
|
|
|
|
|
برسجاده ی هجرت
با دلی
دانه دانه
به قامت تسبیحی...
|
|
|
|
|
بعدِ یک عمر که دل بسته ی گیسوی توام
کِی فراموش کنم، طرّه ی هندوی تو را
|
|
|
|
|
ناشادم از دلخستگی ، آلودگی دلبستگی
پرواز می خواهد دلم ، فریاد از وابستگی
اُفتادگی نانِ من
|
|
|
|
|
ناقدی گفت که لحن غزلت غمگین است
مشکل از لحن و غزل نیست دلم خونین است
|
|
|
|
|
..............................
|
|
|
|
|
رویایی دارم رویایی آبی
رویایی داشت
|
|
|
|
|
ناخواسته جدا کردن از یار و سوختن در فراقش.
|
|
|
|
|
کاش دلها، همه مصنوعی
ولی از سنگ نبود!
مغزها، همه کودک
ولی از چوب نبود!
دستها، همه بیپا
ولی
|
|
|
|
|
بهر قربانی شدن ، این عید اسماعیلی ام
بوریایم، به خود آیم فرش کرمانی شوم
|
|
|
|
|
یاری به دل نشسته که می دارمش چو دوست
باد صبا ببر تو پیام مرا بدوست
|
|
|
|
|
دل ناقابلی دارم خدایا
به قربانت دلی دارم خدایا
|
|
|
|
|
انسان ها چه زود عاشق میشوند
گاهی با یک سلام ساده
گاهی با یک نگاه خاص
گاهی با یک لبخندی از ت
|
|
|
|
|
من سفر را دوست دارم...
دوست دارم ببینم درختی را
که عمر برگ هایش،از دوبار
عمر من هم بیشتر است
|
|
|
|
|
امروز چو تاب دم اهـــــــواز نــــــــدارم
زنهار از آن دم كه به دوزخ بشوم بر
|
|
|
|
|
این روزها
آسمان هم دلش صاف است
|
|
|
|
|
سینه های ســــــــرخ از گنجینه ی زر برترند ..
|
|
|
|
|
همچو الف راست به عهد و وفا
اول و آخر شده بر انبیا
|
|
|
|
|
شاه عرب
ای شاه عرب آنچه هویداست ندانی
عبرتی آموخته از کار تجاوز نخوانی
|
|
|
|
|
بر چشم حوّا گریه کن نم نم
دیگر بهشتت نیست ای آدم!
|
|
|
|
|
پسرانمان را دیوانه کرده اند
با چسب های بر دماغ چسبیده؛
با رژ قرمزهای سوگلی ؛
|
|
|
|
|
خود را از سال و ماه های ممنوعه، بیرون کشیدم.
|
|
|
|
|
قانع چو بُدی ترا بُوَد هر کم بس
محتاج نگردی به کَس و هر ناکس
|
|
|
|
|
امسال به خانه جای حاجی خالی....
|
|
|
|
|
خنده کن ای ماه من چشمان بارانی بد است
شانه ها را خم مکن سر در گریبانی بد است
تا توانی از حصار
|
|
|
|
|
مرگ امروز صبح
در اتاقم را زد
|
|
|
|
|
من خواب دیدم پاییز امسال
سرد و خرابه چشمام و بستم
تو خواب بودی تو خونه من
هر شب سکوت و تنها
|
|
|
|
|
به ناگفته هایم دلا گوش کن
در این درد دلها کمی هوش کن
|
|
|
|
|
امشب ازراه وفادرخوابم آیی چه شود...
|
|
|
|
|
دیگر كسیبدادمنودلنمیرسد
افسنمیرسدردهاموزهرهلاهل
|
|
|
|
|
در غربتم از دی من می سوزم و می سازم
دردا و دریغ ای یار مهر تو چه سوزان است
|
|
|
|
|
تو امتداد جاده را گرفته می روی...
و من بر سر دوراهی که به جهنم باید رفت یا به درک؟!!
|
|
|
|
|
اربابان خرافات و تزویر و زور...
نهراسند از فزونی ایمانِ کور
و پرستش ارواحِ
گ...بد و گور؛
بل پُره
|
|
|
مجموع ۱۲۴۲۳۳ پست فعال در ۱۵۵۳ صفحه |