سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 11 فروردين 1403
    21 رمضان 1445
    • شهادت حضرت علي عليه السلام، 40 هـ ق
    Saturday 30 Mar 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      شنبه ۱۱ فروردين

      مرا ببخش نازنین

      شعری از

      بهروز حبیبی

      از دفتر حس غریب نوع شعر غزل مثنوی

      ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۵ ۲۲:۵۹ شماره ثبت ۵۰۲۱۱
        بازدید : ۱۱۰۹   |    نظرات : ۱۱

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه

      مرا ببخش نازنین که لایقت نبوده ام
      همسفر مناسب دقایقت نبوده ام
      حلال کن مرا در این مسیر سبز زندگی
      اگر برای لحظه ای موافقت نبوده ام
      اگر چه دل شکسته ای زدست یار بی وفا
      ولی گمان مبر دمی که عاشقت نبوده ام

      تو را به عشقمان قسم مرور کن گذشته را
      بخوان تمام خاطرات تلخ نانوشته را
      سپس کنار لحظه های شاد عشقمان بچین
      ببین که گم نکرده ایم سر نخ شاد رشته را

      قبول اینکه زندگی همیشه شاعرانه نیست
      اوج و فرود و انتظار رسم و مرام زندگیست
      همین که در کنار هم سایه شدیم برای هم
      سایه شدن برای هم آخر شاعرانگیست

      درون چشمهای تو غمی غریب خفته است
      شبیه درد بی کسی که در دلم نهفته است
      به چشم غم گرفته ات نظاره می کنی مرا
      که فهم کن نگاه من هر آنچه بود گفته است
      نگاه من زقول دل جواب می دهد تو را
      که در دلم به حجم عشق نیاز تو شکفته است

      سکوت می کنی ولی سکوت راه چاره نیست
      برای بخشیدن من حاجت استخاره نیست
      بگیر دست خسته ام به رسم پاکی و وفا
      که در شب سیاه من بجز توام ستاره نیست
      به صد ادب نشسته ام منتظر نگاه تو
      ولی زتو به سوی من علامت و اشاره نیست
      تو بسته ای به دور خود حصار سرد غصه را
      برون بیا از این حصار که غصه را کناره نیست
      به صد شتاب میرود عمر تو و جوانیم
      برای لمس زندگی که فرصت دوباره نیست


      شبیه لحظه های من تو هم عذاب می کشی
      سکوت رنگ ظاهر است سپند روی آتشی
      اگر چه دم نمیزنی از سر عصیان و غرور
      نگاه نعره میزند پر از نیاز و خواهشی

      نگاه کن میان ما شکایت و گلایه نیست
      سکوت فعل رنجش است کسی به حرف پایه نیست
      در این هوای گر گرفته صبر پیشه می کنم
      اگر تو مهلتم دهی دوباره ریشه می کنم
      صبر و امید می دمد به شعله های زندگی
      گرمی و نور می دهد به لحظه های زندگی
      تمام تار و پود من زعشق تو سرشته است
      محبت تو را خدا در دل من نوشته است
      مرا درون خاطره اسیر غصه ها نکن
      در این هوای بی کسی به حال خود رها نکن

      در ابتدای داستان غرور ما پیاده بود
      نگاهمان به یک جهت در امتداد جاده بود
      شانه به شانه همقدم خنده به لب کنار هم
      چهره ی شاد زندگی به روی ما گشاده بود
      تو ناز کرده بودی و تپیده بود قلب من
      و دل به اعتبار عشق به پای تو فتاده بود
      پر از حیا و شرم بود چشم من و نگاه تو
      و اینچنین حقیقتی به نام عشق زاده بود
      پس از گذشت سالها و در نهایت بلوغ
      گردش چرخ روزگار خوشی زما ستاده بود
      تو طعنه میزدی و من لجوج و سخت و بی قرار
      و هر کسی بار خودش به شانه اش نهاده بود
      تو گوشه ای نشستی و من هم به گوشه ای دگر
      و در میان ما غرور مست جنون و باده بود
      به حکم و فرمان غرور تو رو گرفتی از دلم
      و قلب من به سهم خویش جواب خاص داده بود
      هنوز غرق حیرتم نگشته باورم هنوز
      که یار دلنشین چنین به رویم ایستاده بود
      همین روال طی شد و فاصله ها زیاد شد
      زیادی فاصله ها زسستی اراده بود
      به دید داوری کنون گذشته را چو بنگریم
      چاره ی کار ما فقط کمی گذشت ساده بود


      من و تو هر دو عاشق و به سینه درد مشترک
      ولی ستون عشقمان مقاوم است و بی ترک

      همیشه من به هر دلیل تو را مرور می کنم
      و هر شب از حوالی دلت عبور می کنم
      تو چشم بسته ای و من نظاره می کنم تو را
      به شوق دیدنت دلم غرق سرور میکنم
      به سوی هر خیال بد تیغ نگاه می کشم
      و ان یکاد خوانده از دور تو دور می کنم
      درون سینه می تپد دلم به اشتیاق تو
      در امتداد لحظه ها حس غرور می کنم
      هوای ابری دلم منتظر بهانه ایست
      بهانه را به هر بها ردیف و جور می کنم
      به روی گونه می دود سرشک دیدگان من
      ساغر دل پر از می و شرب طهور می کنم
      عاشق پاکبازیم مرید راه و رسم تو
      که در کلاس عشق تو کسب شعور می کنم

      بیا زعمق جان خویش برای هم دعا کنیم
      به حرمت گذشته ها به عشق اقتدا کنیم
      زتار عشق و پود مهر نقش خیالی بزنیم
      سنگ بنای زندگی از ابتدا بنا کنیم
      بغض و غرور و کینه را جمله به سوی فکنیم
      چهره ی غم گرفته را به خنده آشنا کنیم

      شروع کن دوباره باز سرودن ترانه را
      به قلب خسته ام بریز نگاه عاشقانه را
      طلوع کن دوباره باز زپشت پرچین سکوت
      بزن به پیکر سکوت ضربه ی تازیانه را
      بخند و با تبسمی مرا اسیر عشق کن
      پر از نشاط و شور کن فضای سرد خانه را

      امید آنکه روزگار مجال و فرصتی دهد
      برای فهمیدن عشق توان و قدرتی دهد
      امید آنکه زندگی شود به کام عشق ما
      قرعه ی خوشبختی و مهر شود به نام عشق ما
      ۴
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      جمیله عجم(بانوی واژه ها)
      پنجشنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۵ ۰۶:۳۵
      سلام برادربزرگوارمخندانک خندانک خندانک
      قلم خوبی دارید
      غزل مثنوی بلندی بود خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      لیلا باباخانی (سما الغزل )
      چهارشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۵ ۱۸:۰۰
      سلام گرانقدر
      ای کاش بسنده می کردبد به ارسال یک یا دوشعر
      اینطوری کار نقد شعرتان سختتر می شود
      در تمام اشعارتان
      بیشتر ابیات ازوزن خارج بود
      اما تک بیت های زیبایی هم داشتید
      خندانک
      امیدوارم اساتید محترم حداقل یکی از اشعارتان را نقد بفرمایند و از ذکات علمشان ما را بهره مند سازند

       موسی عباسی مقدم
      چهارشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۵ ۰۶:۲۸
      خندانک خندانک خندانک
      بهروز حبیبی
      چهارشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۵ ۱۷:۴۰
      سپاس فراوان از حضور پرمهرتان استاد عزیز جناب عباسی.
      ابوالحسن انصاری (الف رها)
      چهارشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۵ ۱۷:۵۲
      درود خندانک خندانک
      علی   صادقی
      چهارشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۵ ۱۸:۳۲
      سلام

      احسنت...
      حال وهوای خوبی دارد شعرتان...به قول بانو اگر به یکی بسنده میکردید....عالیتر بود...



      جان میدهد چارپاره اش کنی...

      موفق وموید باشید ./ خندانک خندانک خندانک
      مهدی صادقی مود
      چهارشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۵ ۲۱:۵۲
      درود برشما
      اشعار زیباییست و اگر دست محبتی به سرشان بکشید زیباتر خواهند شد
      خندانک خندانک
      نغمه احدی
      پنجشنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۵ ۰۷:۲۴
      خندانک خندانک خندانک
      محمد سپاهی (نفس)
      پنجشنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۵ ۰۹:۴۲
      خندانک خندانک خندانک
      باقر رمزی ( باصر )
      شنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۵ ۰۴:۲۴

      خندانک خندانک خندانک
      سلام و عرض ارادت بزرگوار
      عاااااااااالی خندانک خندانک خندانک خندانک
      و
      عمییییییییییییق
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      عید غدیر بر شما و خانواده محترمتان مبارکباد
      تقدیم حضور خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      به طفولیت من دعوتید
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0