يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ حس غریب شاعر بهروز حبیبی
|
|
تپش نبض مرا باز تو نادیده بگیر
پند و اندرز مرا باز تو نادیده بگیر
برگ سبزیست دل افتاده به زیر پایت
|
|
|
|
|
درد دل کرد به لیلای زمان مجنونی
که نصیبم شده از عشق دل پرخونی
|
|
|
|
|
در کاشانه ی دل روی تو باز است بیا
گرچه آزرده دلم موسم ناز است بیا
|
|
|
|
|
ای کاش دلت برای من تنگ شود
این فاصله ها کوته و بیرنگ شود
|
|
|
|
|
ای سبب هر شب بیداریم
باعث اندوه و گرفتاریم
|
|
|
|
|
مرا ببخش نازنین که لایقت نبوده ام
همسفر مناسب دقایقت نبوده ام
|
|
|
|
|
به تمنای تو بی تاب شدن می ارزد
|
|
|
|
|
عشق من فاصله ها را کم کن
رشته ی الفت ما محکم کن
گاه گاهی که خمارم بینی
بوسه ای بر لبِ من مرهم کن
|
|
|
|
|
چو عطر یاد تو در سینه پیچید
فرو شست از دلم اندوه و تردید
شد عطرآگین تمام لحظه هایم
به جسم خسته جا
|
|
|
|
|
باد بهاران کنون می وزد از سمت یار
وقت غزلخوانی است مطرب و ساغر بیار
دل زشمیم خوشش شاد و معطّر
|
|
|
|
|
آه جگر سوز منی ای پری
این دل دیوانه کجا میبری
از نفس افتاده ام ای مهربان
محض خدا یک نفسم ده
|
|
|
|
|
در دلت چو مهر و عشق من داری
عاشقانه پس چرا نمی خوانی؟
هر شب آمدی ندیدمت در روز
صبح صادق است
|
|
|
|
|
گرفتم دست زیبایت در آغوش
غم و دردم به آنی شد فراموش
زشوق دیدنت قلبم فرو ریخت
شدم سرگشته و ش
|
|
|
|
|
ای کاش غزل بودی
بر روی لبم بودی
یا همچو خیال شمع
افسون شبم بودی
|
|
|
|
|
در بهاران کرد باید زندگی
مشق عشقی کرد از دلدادگی
زیر باران دست در دستان یار
رفت باید تا کرا
|
|
|
|
|
برای داشتنت ای گل چه شبهایی دعا کردم
نمیدانی در آن شبها به عشق تو چه ها کردم
نبودی در شب تارم
|
|
|
|
|
مست از باده رویای تو گشتم ای گل
به تمنای تو از خواب گذشتم ای گل
نقش ابروی تو در قاب نگاهم افتا
|
|
|
|
|
در جهانی این چنین پر مدعا
مانده بودم غافل از هر آشنا
در
|
|
|