به مناسبت تولد پسرم مهیاد
از سر لطف خدا خواست که باشی پسرم
و من امروز به این لطف خدا مفتخرم
زاده ی عشق و امیدی و خدا می داند
که چه احساس قشنگیست که من هم پدرم
آمدی دیده به یمن قدمت روشن شد
زندگی رنگ دگر یافته است در نظرم
آمدی تا که پیام آور شادی باشی
از سر شوق به روی مه تو می نگرم
آمدی بر لب خاموش غزل افشاندی
عشق تو غوطه ور است در همه ی شعر ترم
نام مهیاد به روی تو نهادم باشد
من زمین باشم و تو در شب تیره قمرم
مادرت سایه ی عشقش به سرم گسترده
با تو در پهنه ی این عشق و صفا همسفرم
از برادر که نگو هدیه ی نایاب خداست
دست در دست برادر بنه ای بال و پرم
خواهرت شیشه ی عمر من شیدا گشته
قدر خواهر بشناس آن صدف پر گهرم
من کجا , این همه خوشبختی و احسان زکجا
سایه ی رحمت حق خیمه زده روی سرم
از خدا خواسته ام سبز شوی بار دهی
میوه شیرین بدهی حاصل عمر و ثمرم
از خدا خواسته ام تا که سبب ساز شود
مرد لایق بشوی صاحب احسان و کرم
از خدا خواسته ام عاقبتت خیر شود
آخر قصه مهم است کجایی پسرم
97/01/30
چشمتان روشن
امید که سالم و خوشبخت باشد و عاقبت بخیر شود