زن

زن از زبان یک مرد ....
مردها غر غرهای شبانه روزیشان مانع از شناخت زن و معشوقه یشان میشود ولی اعماق وجود یک مرد میگوید :
زن ...زن است دیگر....لطافتی زیبا و نرم و زنانه....زن است و هق هق های درونی اش.... زن است و ترس و واهمه از ناملایمتی های یک مرد....یک زن را یک زن نمیفهمد....یک زن را یک مرد میفهمد.... ای زن تو زن نشدی برای در حسرت ماندن یک بوسه... تو زن شدی برای خلق بوسه ای از جنس آرامش... تو زن نشدی که همخواب آدم های بیخواب شوی... تو زن شدی که برای خواب کسی رویا شوی... تو زن نشدی که در تنهاییت، حسرت آغوشی عاشقانه را داشته باشی... زن شدی تا آغوشی در تنهایی عشقت باشی....
تو زن نشدی که عروسک دست مردها باشی....
تو زن شدی تا تنها عروس عروسکنمای یک مرد باشی....
تو زن زیبا و لطیف افریده شدی نه تا شکستنت اسان باشد....
تو زن شدی تا لطافتت زمختیه یک مرد را خنثی سازد....
ای خسته ناپذیر....
ای همدم یک مرد....
ای در نبود مادرش ؛ مادر ....
تو زن شدی که خالق یک مرد باشی....
یک زن را فقط یک مرد میفهمد ....
تورا خواهم فهمید با تمام نفهمی هایم....
تو خلق شدی تا من خلق بمانم....
تو خلق نشدی که من خالق و صاحب امر تو باشم....
تو زنی دیگر.... تو زن شدی تا هق هق های مرد را باور کنی حتی اگر مکر باشد.... دوای دل یک مرد ؛ زن است...تو زن شدی تا دوای دل ما مردان باشی....
به خودت افتخار کن....
ما گرچه نابود کننده ی همیم....
ولی ما با هم تکمیل خواهیم شد....
پس یک مرد بدون یک زن هیچ است.... ارامم باش ای زن