يکشنبه ۳ تير
|
|
قهر باشیم بگو حوصلهها را چه کنم؟
|
|
|
|
|
در میان روز های گرم تابستان
|
|
|
|
|
من از غروب " خورشید روی دست ها" بر می گردم
دهی دارم در چشمم
که جویباری آرام و روان دارد سمت ر
|
|
|
|
|
این روزها که تو را ندارم
به جای داشتنت بغض فراوان دارم
|
|
|
|
|
گرچه از تاب نگاه پر شرارش سوختم
در کلاس رهبر اندیشه درس آموختم
|
|
|
|
|
ای
تو
که از دل ما گسسته ای.........................
|
|
|
|
|
•رسیده ام به همان بیست، چرا نیست شدم؟ :)•
|
|
|
|
|
"دست رحمت"
خدایا بنازم به بزل و عطایت/کزین وصف خوشتر نباشد به غایت
به نامت که دائم بخوانم به طاع
|
|
|
|
|
حتی نفــس کشیـدن ما هم ســیاسی است ...
|
|
|
|
|
نشان بده مرا به من نشانه تا نشانه ها!
|
|
|
|
|
چشمان ناز تو را به رنگ آسمان ساده می بینم
خدا هر آنچه زيبايی ست برایت داده می بینم
|
|
|
|
|
اولین نگاه تو بود کنار نگاه من
چه خوش بودبرایم که کنار آمدی با من
تارسیدی به ساحل زندگی من
چه آسا
|
|
|
|
|
بیش از این پیش مرو در ره حرمان و هلاک
غایت آن به عبث باخت نقد جان است
|
|
|
|
|
دنیایی
این چنین بیرحم
ودر حجمی ناقص
وزمان را میکشد
|
|
|
|
|
از تو و از آن دو ابروی کمان باید گریخت
قاتلی و زان نگاه مهربان باید گریخت
|
|
|
|
|
دل سپردم به ضریحت
ضامنم شو، ای رفیق!
تکیه گاه امن ، من
آیا پناهم میدهی؟
بی پناهم ، خسته ام
|
|
|
|
|
همیشه یادِ ورطه که میافتادم
مضطربم
به ورطه که میافتم
آرامم
|
|
|
|
|
کووید 19
---------------------
شرحی از یک پاندمی گویم کنون
کس ندیده مثل آن طی قرون
جمله کشورها
|
|
|
|
|
ورود سنتور عریان باباطاهر را
به خانقاه ممنوع کنید
|
|
|
|
|
تو یک آئینه در تصویر بودی
برای عقل چون تدبیر بودی
تویی آن پیچک سبزی که در باغ
به پای عشق خود زنجی
|
|
|
|
|
گرفتارم در این دنیا بر این بند/دلا برکن دل و بار سفر بند
کلامی را که آویزد به دل، خود/نوایی را که
|
|
|
|
|
خـدايا هر چه در كـردار من بـود
هـمين گفتـار من آثـار من بـود
هـر آ
|
|
|
|
|
شکوه ای دارم ز دنیا ، عارفا
|
|
|
|
|
باهرکه شرح حال گفتم زد نیش سخت زبان
درک آمد درد سینه را برم به نزد درویشان
بر فکرشان خودراشمرده ان
|
|
|
|
|
من از نت های این ساعت
و تیک و تاک سرگردان و تکراری
که گوشِ انتظارِ خاطرم را سخت آزرده است من از
|
|
|
|
|
من لابلای
لهجه ای غریب
لُکنت را حجی میکنم...
|
|
|
|
|
به تخته سنگی تکیه کردم
به روبرو مینگرم
اما..........
هیچ نمیابم
وای به حال روزی که تکیه گاهم سن
|
|
|
|
|
نا امیدانه به امید امیدی که ندیدم
|
|
|
|
|
گر که دست دگری موی تو را شانه کند
|
|
|
|
|
دارابگرد
این شعاع کهنه چون نوری به دوران گشته است
تخته سنگ زرد منشوری که تابان گشته است
|
|
|
|
|
باید از یکجایی زندگی را آغاز کرد
از لبخند گل شبنم
تا ....
|
|
|
|
|
شیر را سرگرم آخور کرده اند
جای شیران را خران پر کرده اند
گاوهای دمخورِ بیگانه را
با خران شاه، دمخ
|
|
|
|
|
ای بی خبر از اشک شب تار کجایی
|
|
|
|
|
عابری تو، در خیابانی که نیست
شوق پرسه، زیر بارانی که نیست
|
|
|
|
|
هر دم که فرو برم، نفسم از نسیم کوی تو پر می شود
|
|
|
|
|
لُخت شو ، وا کُن مرا ، خود را بپوشان با تنم
|
|
|
|
|
پرتوی از روشنا
دیدی که آخر با غمت همخانه گشتم
آواره ی بوم و بر و کاشانه گشتم
|
|
|
|
|
صبح که از خواب بیدار شدم دیدم که تو برگشته ای
چیزی عوض نشده برام تو واسم هنوز مثل گذشته ای
گفتی با
|
|
|
|
|
برگ ریزان،پابرهنه بی امان
ناگزیرازما گریزان شدخزان....
|
|
|
|
|
من از اقوام بی قومم،کسی از من خبر دارد!؟
|
|
|
|
|
عشق سرازیر شده از چشمانت
...
|
|
|
|
|
صخره ای بودم و رو به تو عبادت کردم
و چنین بود که سیلی خور امواج شدم
امین احمدی
|
|
|
|
|
شاید فردا مرا دیدی
اما امشب رسیدم به ته خط
سبک وحشی خارج از وزن
تمام باورها را خط زدن
|
|
|
|
|
نازنینی که به قلبم جا گرفت
|
|
|
|
|
جان را برون بیفکن از باد و خاک و آتش
چون آب باش و جاری فردا بقای خود شو
|
|
|
|
|
نگران نیستم نه!
اگرچه دور اما،،،
از بیراهههای دورتر، هم
دوباره به تو،
--خواهم رسید!
فاط
|
|
|
|
|
در کویر نا امیدی آرزو گم کرده ایم
بخت خوش را در سراب جستجو گم کرده ایم
|
|
|
|
|
ما حرف حق را تلخ می دانیم ......
|
|
|
|
|
این دل سادمو هر کی اومد زود شکست...
|
|
|
|
|
کلاه قدر ندارد به شانه سر که نباشد
تو را چه گونه بخوانم غزل اگر که نباشد
|
|
|
|
|
در بلاد طوس جانم از پی آهو دوید
|
|
|
|
|
دلا در راه شب خيزي ،به سوي حق تكامل كن
اگر محنت برت آرَد ،تو آن محنت1 تحمل كن
در آ
|
|
|
|
|
دلتنگِ روی توام بیا شاد کن مرا
ازبندِ این همه غصه آزاد کن مرا
مانند ابرهای بهاری ز روی مهر
بر من
|
|
|
|
|
صدبار به صلیب کشیدم
عروسکی را که شکل پیری من بود
صدبار وعده های سر خرمن دادم
به مترسک های سر راهم
|
|
|
|
|
من تمام زندگیام را باتو قدم زدهام...
|
|
|
|
|
روزگاری بود که در مدرسه عشق
پرسیدند زهر یک از ما سوالی
که در بزرگی بهر کار چه خواهی شوی
پاسخ دادم
|
|
|
|
|
یک اتفاق ساده بود انگار
تعبیر آن دو نگاهی که تفسیر عشق شد
در انتفاعِ همان شبیخونِ حادثه
.......
|
|
|
|
|
ای که از معرفت و عدل داد و خرد می گویید
|
|
|
|
|
شاید
احساس شعرم
مرا تنها گذارد
وتودر واز های شعرم
|
|
|
|
|
در ستایش حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم
خلعت حسن تو بسم اله و آن سبع مثانی
|
|
|
|
|
گر همه خاکستری بودن مانند دود تو بر آنها چیره شو مانند رود.
|
|
|
|
|
از یاد مبر نگریستن به ستاره ها را
...
|
|
|
|
|
آنها همگی ،
جز موجهای ، اندیشه و رؤیا ،
جز، خروشی نیستند
|
|
|
|
|
بارها مرده ام در خواب
ولی...
حیف و صد حیف که فقط خواب بوده و بس.
|
|
|
مجموع ۱۲۴۹۳۸ پست فعال در ۱۵۶۲ صفحه |