سه شنبه ۲۹ آبان
اشعار دفتر شعرِ اندوه نام مستعار من است... شاعر آرزو احمدی پور
|
|
سیاهی پوزخند میزند،
تیرگی تکثیر میشود
و من به خورشید هم شک دارم!
برای رسیدن صبح، کاش کسی چراغی
|
|
|
|
|
کاش عطر شوم
عطر شوم؛
محو در آغوشت…
|
|
|
|
|
دیر زمانیست
که میان واژههای من
عشق؛
غیبت غیرموجه دارد…
|
|
|
|
|
یکی از همین روزها همهی خودم را از این زندگی پس میگیرم و به خواب می روم؛
به دعوت دریا
به دور
|
|
|
|
|
اهلِ دلِ منی اگر،
مقیمِ جانِ دیگری چرا…!؟
|
|
|
|
|
کاش برایش یک فنجان چای بریزم
و بعد دستم را زیر سرش بگذارم
نوازشش کنم
برایش شعر بخوانم،
لالائی
|
|
|
|
|
گیرم که
واپسین روزهای پاییز را
از تقویم و سال و جهان جدا کنم،
با این همه،
ردپای جامانده از
|
|
|
|
|
صدای تو در سیاهی شبِ من پیچید
وقتی همهی پیامبران خواب بودند
ملکوت، اینجا طعمِ گس بوسه بود…
|
|
|
|
|
تو سردترین نگاهِ جهان را داری
و من هَماره گریزان بوده ام از گرما
یکی از همین روزها
کوچ می کنم به
|
|
|
|
|
23
عبور کن
از بهانه ها
سفر کن
به چشم روشنی پنجره ها
تا دوباره این جهان تهی
|
|
|
|
|
هی نبودنت را می بینم
می شمارم
و می روم…
|
|
|
|
|
من از این دیوارها
پنجرهها
نگاهها
خستهام؛
گریزانم
شانههایم را
|
|
|
|
|
یک چیز را خوب می دانم
چه باشی چه نه، سهمت را نگه می دارم
سهمت را از باران از پاییز از برف از آفتاب
|
|
|
|
|
و من خدایی را می شناسم که دل به پیامبرش باخته است
و حالا خدای تنهاتریست...
|
|
|
|
|
چند من درونِ من
پنهان
یا
هویدا
جنگ سهمگینِ واژه های کبود
و خاطره های پر از زخم
جنگ تض
|
|
|
|
|
کاش از کلمه ها هم؛ دل بکنم و جایی میان آواز پرندهای رها شوم...
|
|
|
|
|
حادثه را از گرمی دستهایت می چینم
درست مثل حوا که سیب را از نگاه آدم چید
و رانده می شوم از جه
|
|
|
|
|
من از غروب " خورشید روی دست ها" بر می گردم
دهی دارم در چشمم
که جویباری آرام و روان دارد سمت ر
|
|
|
|
|
نزدیک دورم ایستادهای
و نام کوچکم را هم؛ از خاطر بردهای...
|
|
|
|
|
دستهایم امشب
عجیب بوی ستاره می دهند
بوی همان
ستاره ی دنباله دار مهاجری
که شبی از کوی من گذر کر
|
|
|
|
|
عاقبت یک شب
همه ی چراغ های شهر را
ماه را
و همه ی ستاره ها
را خاموش می کنم
و در آن بیابان دور
|
|
|
|
|
این سپیده هم که سر بزند
توفیری نمیکند
سالهاست
کنار آن ساعت دیواری قدیمیِ به خواب رفته
|
|
|
|
|
کاش می شد دور شوم از درد
دور شوم از آدمی
بروم به خواب دریا...
|
|
|
|
|
تو را
و تجربه کردن دریا با تو را
و تنهایی را
دوست دارم...
|
|
|