در ستایش جان هستی ؛ رهبر خرد و اندیشه و رحمت بی منتها حضرت ختمی مرتبت : محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم
خلعت حُسن تو بسم اله و آن سَبعِ مَثانی
شاهد عشق تو آیات و مواجید نهانی
نکته آموز دبستان تو اخلاق و عقاید
نغمه پرداز گلستان تو اسرار و معانی
شکن زلف سیاهت خم هر سلسله مویی
نظر لطف نگاهت غم هرمساله دانی
تو جگر گوشه ی حسنی که قیامت بنمایی
به خدا گر بنشینی غم عالم بنشانی
اختر صبح امیدی که به عشّاق نمایی
سَحَری سّرِ صبوحی به حقیقت به ازآنی
آن توان گفت که مفتاح مصاریع وجودی
عشقی و رهبر اعصارو سخنگوی زمانی
ای یتیمی که به عالم پدر مهر و وفایی
وی امینی که عزیز دل عشّاق جهانی
سایه بر خسته دلان افکنی وعمرببخشی
سجده بر خاک کنی لذّت جانش بچشانی
به امیدی دل سرگشته ی من مدح تو گوید
بَرِ دلدار مبادا که ظلومی بکشانی
مصطفایی که صفا از تو گرو برده غم عشق
باصفا کن دل ما را تو بدان شیوه که دانی ل
عبت صنعی و در صورت زیبای تو حیران
آدم و حور و پری جسم و تو خود گوهرجانی
نوح ثانی نه که یاسینی و طاها تو که فردی
همه آغازی و پایانی و یکتا و نه ثانی
کیمیایی که غبار از دل عالم بزدایی
ناخدایی بشر ازورطه ی طامات رهانی
به مَلَک جلوه فروشی به فلک عشوه نمایی
به زمان ناز کن ای صنعت بی مثل ومثانی
مشرق دولت عشقی ، زگریبان تو خورشید
سر برآرد که تو خود شمس وضُحای دل و جانی
گرچه فریاد فرید از ستم عشق بلند است
یک عنایت ز تو بس تاکه ز قیدش برهانی
شورانگیز و زیبا بود
در مدح حضرت ختمی مرتبت
محمد مصطفی(ص)