دوشنبه ۵ آذر
اشعار دفتر شعرِ تا سحر راهی نیست شاعر مجید ابتدایی(شمع)
|
|
از نور عشق تو
ای اشتیاق سبز
سنگ صبور دلهره هایم شکوفه داد
|
|
|
|
|
خاطرم در تب بُهتان حقیقت
شده زندانی عشق
به دلم حسرت...
|
|
|
|
|
در دیاری که عشق را تیر باران می کنند
تدلیسِ تمساحین....
|
|
|
|
|
من بوی ترِ تن تو را
همراه قاصدک
به جشن آفتاب می برم
و تو را، در حضیض آرزو فریاد می کنم صدای
|
|
|
|
|
من از موجی که آورده است
با خود آرزوهای مرا
تا قلب این ساحل
از آن موجی که دیگر بر نخواهد گشت
|
|
|
|
|
یک اتفاق ساده بود انگار
تعبیر آن دو نگاهی که تفسیر عشق شد
در انتفاعِ همان شبیخونِ حادثه
.......
|
|
|
|
|
دلم برای قدوم تو تنگ می شود بانو
عشقْ فرشِ خیابان سینه ام از توست
به طول آشناییمان قسم....
|
|
|
|
|
یه می کند اتاق
از آه رفتنت
ساده شبیه مرگ
تا یک قدم به دشت
پروانه می شوم
.........
|
|
|
|
|
تندیس آفتاب از آن توست
در قالب کوتاه ترین غزلِ نوبهار
تا امتداد بیدرنگیِ آرزو...
|
|
|
|
|
اخم کرده است به من آینه ی خاطر تو
|
|
|