سه شنبه ۱۶ بهمن
پرتوی از روشنا شعری از علی معصومی
از دفتر در کوچه های انتظار نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ جمعه ۴ تير ۱۴۰۰ ۰۶:۴۴ شماره ثبت ۱۰۰۲۱۲
بازدید : ۱۴۳ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب علی معصومی
|
پرتوی از روشنا
دیدی که آخر با غمت همخانه گشتم
آواره ی بوم و بر و کاشانه گشتم
از خود بریدم تا بگیرم دامنت را
ناغافل از کل جهان بیگانه گشتم
در شامگاه رقص گیسوی سیاهت
افتاده ای در گوشه ی ویرانه گشتم
آنشب که یادت را در آغوشم کشیدم
با غمزه ای از نرگست دیوانه گشتم
تو پرتوی از روشنا بودی و من هم
تا صبحدم دور سرت پروانه گشتم
جانم فدایت کاش می دیدی چگونه
دلداده ی آن دلبر دُر دانه گشتم
مهری بیافشان طالع سرگشته ام را
کز داغ عشقت نازنین، افسانه گشتم
یک جرعه از پیمانه ات را سهم ما کن
نذر زمانی کز پی ات مستانه گشتم
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
دلنشین و زیبا بود