پنجشنبه ۱ آذر
اشعار دفتر شعرِ غزل واره ها شاعر علی معصومی
|
|
مسئله ها
پی بردی اگر بال و پر چلچله ها را
چون ابر بهاری همه ی فاصله ها را
پابند غم و حسرت و اند
|
|
|
|
|
شوکران درد
بیکران بیکرانه حیرانم در چلیپای طره ی مویش
با هوای کرشمه ی نازی به تمنای چشم آهویش
|
|
|
|
|
خط مهر
ما آمدیم دل بسپاریم و بگذریم
در شهر یار پا بگذاریم و بگذریم
ما آمدیم بین همه لحظه های نا
|
|
|
|
|
گمشده
ما عابران رهگذری بی نشانه ایم
جا ماندگان قافله ای جاودانه ایم
چون مرغ پر شکسته که از تیر حا
|
|
|
|
|
سودای نی
کربلا ماند و صدای شیون و آوای نی
مصحفی روی زمین و سرسری بالای نی
کاروانی از غم و اندو
|
|
|
|
|
آهوی دشت خطا
این بسته پر و بال مرا باز کن ای دل
با همسفری نغمه ی دمساز کن ای دل
جایی که بجز ح
|
|
|
|
|
شهر پر آوازه (تهران)
بیاور پیش دستم دفتر و خودکار و عینک را
کمی چایی، پنیر تازه، نان گرم سنگک را
|
|
|
|
|
معبر
شط کارون زیر پایش هرچه کم آورده بود
پشته پشته موج ها را رویهم آورده بود
آسمان غرق سیاهی ب
|
|
|
|
|
بمناسبت میلاد امام حسن مجتبی
ترانه لالای فاطمه(س)
ای خسرو کرامت دنیای فاطمه
زیباترین ترانه ی لا
|
|
|
|
|
بوسه بر سیمای شب
هنوز از اشتیاقت ای گل یکدانه! حیرانم
خبر گویا نداری از من و حال پریشانم
بهار
|
|
|
|
|
یادت هست؟!
روزگاری که خانه ارزان بود
روی هر چینه پر زقندان بود
سفره در سفرها نمکدان بود
خانه باغ
|
|
|
|
|
فکر بادام ام ولی از دام می ترسم هنوز
میخورم نانی ولی از شام می ترسم هنوز
=====
پله پله می روم بال
|
|
|
|
|
دل آشوبی
شراب از خون دل دارم
بیا
مهمان کویم باش
دمی را با نگاه ناز چشمت غرق رویا کن
نمی دان
|
|
|
|
|
وقتی نگاه شهر دلی عاشقانه نیست
در امتداد زمزمه هایش ترانه نیست
اینرا شنیده ام که به مرغان نغمه خوا
|
|
|
|
|
دوباره زائری آمد بسوی صحن و سرایت
خدا کند که بنوشد ز جرعه های شفایت
کبوتر دلی آقا ! بهانه کرده حر
|
|
|
|
|
خداوندا خودت مال خودت باش
خودت جویای احوال خودت باش
بشر گم کرده راه خانه ات را !
خدایا خود به دنب
|
|
|