يکشنبه ۲۷ خرداد
|
|
افتادن از چشمهایت؛
مرگ آور است!
مثل سقوط از صخره
--مهلک...
مسیب_عبدلپور
|
|
|
|
|
دائم المست شده از رخ تو...
|
|
|
|
|
حلالم کن من از نسل زمستانم
من از نسل تگرگ و برف و بارانم
حلالم کن که من جا مانده ی فریادِ اوجِ خشم
|
|
|
|
|
اینجا بجز من هیچ کس با من نباشد --- جنبنده ای دیگر در این برزن نباشد
. امروز از آن کش
|
|
|
|
|
امروز مهمانی و فردا رفتنی
|
|
|
|
|
پیر دوران چه کند؛ دست وُ دلش میلرزد/رقص ِ با ساز ِ زمان هم به جوانی خوب است...
|
|
|
|
|
من برایت آرزوها دارم ای معشوقه ای خود
|
|
|
|
|
دیوانه نیم، مست نیم، گبر و نه مؤمن/
عاشق اگر از هجر نمیرد بودش ظن
دیوانه اگر چرخ زند، نیست قراری
|
|
|
|
|
خداوندا من از مکر و حلیه ابلیس می ترسم
از غذای شب مانده و سوپ سرد می ترسم
چو پروانه "بر گرد و
|
|
|
|
|
ای صوفی ...باز دلتنگی هایت را کجا پنهان خواهی کرد
|
|
|
|
|
زده به سرم که بزنم برم
آخه میدونم من
کسی نمیخواد که بمونم
|
|
|
|
|
دلی که مزه ی تلخ فراق را می داد!
|
|
|
|
|
گفت بر میگردم
کاش دروغش راست باشد
|
|
|
|
|
کنار جوی بودم
دختری کوزه به دوش آمد
...
|
|
|
|
|
سنگها،
سنگ دلها،،،
همه چیز را میشکنند...
¤¤¤
--حتا شخصیت را!
|
|
|
|
|
روز مرگی،،،
دوری از توست که
هر شب در گلویم گیر میکند!
|
|
|
|
|
بارانی شدید وُ
دو لبِ فرو بسته
به زیر یک چترِ باز!
|
|
|
|
|
من از موجی که آورده است
با خود آرزوهای مرا
تا قلب این ساحل
از آن موجی که دیگر بر نخواهد گشت
|
|
|
|
|
اولا یادخدای مهربان آنکه داد انسان را نعمت بیان
سلام بر محمد و اصحاب وی بنالم بسازم صد
|
|
|
|
|
دم دمای صبح
روی خط صبح
با دمای صبح
|
|
|
|
|
فرار موهبتی ست نارنجی
در سلاخ خانه ی سکون...
|
|
|
|
|
آمدی گوئی که دنیا با تمام آرزوها آمد و جانم دوباره زنده شد!
|
|
|
|
|
نگو نمی توانم
کنار تو بمانم !
تو هر چه را که ممکن نبوده می توانی
|
|
|
|
|
کاش اندازه ی چشمان تو ساحر بودم
|
|
|
|
|
دو سه روز است که ما و گِله ها تنهاییم
|
|
|
|
|
چه اصراری!!چه انکاری!!
عجب قلب گرفتاری
عجب خشمی فرو خورده
به یک لبخند تکراری
|
|
|
|
|
خنده بر هر درد بی درمان دواست
گفته اند این را ، تو گو ، آیا رواست ؟
|
|
|
|
|
چقدر دلم گندم میخواهد
چقدر گمم در تو
چقدر بی هوا می آیی
چقدر ناپیدایی...
|
|
|
|
|
امروز به رمان من گوش میکنید
مرا فردا به قصه ها میسپارید
این آیین روزگار است که دارید
تا هستم مرا
|
|
|
|
|
به آیه آیه نگاهت قسم،شود گلزار
تبسّم گل رویت اگر شود تکرار
|
|
|
|
|
آسمانی بکن این د که فضا کم دارد
|
|
|
|
|
چشم زیبای تو ای کاش بلاخیز نبود
|
|
|
|
|
شب شد باز این خونه
بی تو چقدر تاریک و سردِ
تموم لحظه هام بی تو
پرِ بارونو دردِ
|
|
|
|
|
شکسته
مراعذاب میدهد
سکوت تو
بی آنکه بدانی؟
|
|
|
|
|
بیا بر ما بکن فرمانروایی
بیا شب را بکن روز خدایی
بیا مهدی شب هجران سحر کن
شب و روز خدا را پر
|
|
|
|
|
لالاییِ تلخِ این شبای تاریک
فکر سایه های گنگِ دور و نزدیک
|
|
|
|
|
عجب ای ماه پریشان کرده. ای چون زلف مهتاب
تو از بالا نشینانی به پایین هم نظر کن زآن لطف مهتاب
د
|
|
|
|
|
از خودم بی خبرم
مثل چراغی خاموش
|
|
|
|
|
با تیشه زدی ریشه ز جانم تو بریدی
کر گشتی و ساز دل من را نشنیدی
روزی که نقاب از رخ مغرور تو افتد
|
|
|
|
|
دلگیرم ن از تو از خودم
بی صدا میگزره اما مُردم
|
|
|
|
|
چکمه هایم بر دوش دانه های برف ...
|
|
|
|
|
قلما تبسمی کن تو به ناز جای خلوت..
|
|
|
|
|
در همین حد، بقیه مهمل و منفی بافی است
|
|
|
|
|
دنیا واسه من بود یه مغازه تنگ
توجه نمیکرد بهم مثل مقام یه زن
محاله یه تن بتونه مقاومت کنه
حبس شدم
|
|
|
|
|
جایگاه بلند
اشتیاق رخ ناز تو پر و بال من است
کوچه رهگذرت کعبه آمال من است
ای بنازم به تو و آن
|
|
|
|
|
حادثه را از گرمی دستهایت می چینم
درست مثل حوا که سیب را از نگاه آدم چید
و رانده می شوم از جه
|
|
|
|
|
هرکس که به چشمهای او خیره شود
در لحظهی اول عاشقش خواهد شد
|
|
|
|
|
یک نفر با طعنه به من گفت
این نوشتن هه چه سود
تو جاده یک طرفه
رسیدن و نرسیدن چه سود
|
|
|
|
|
راه میروم ............
...........
........
.....
|
|
|
|
|
این روز ها حتی
نسیم هم ؛
برایمان قد علم می کند
|
|
|
|
|
اشک های غریبم راه افتاده اند
در کوچه های بی مهر پاییز
تا غروب را آشنا جلوه دهند
در تاریکی مسیر پی
|
|
|
|
|
این ابر نیست
که بشت بارانش می دهند
|
|
|
|
|
چو نیــلوفرانی که سر می نهند
بـه دامـــان مـرداب سر زنده ام
|
|
|
|
|
در خیال تو با یاد یک آهو سرم گرم است
آهو که نه ، یک دختر بد خو ، سرم گرم است
|
|
|
|
|
خداوندا تو بودي ياور من
چرا خاكي بـريزي بر سر من
خداوندا من
|
|
|
|
|
دست و پا گم کرده سوی ، یه نقطه می دوید
|
|
|
|
|
با نوک انگشتانم خیالت را
نرم و آهسته لمس می کنم
تا مبادا از کنارم برود
|
|
|
|
|
چوپان فداکار با دهقان دروغگو
|
|
|
|
|
در مخمصه ی کبر دچاریم افسوس
|
|
|
|
|
شاعر چشمان سیاه توام و سینه ی من سوخته ی نام توست!
|
|
|
|
|
آوار می شود
غمی ستُرگ
بر گستره افکارم
از سینه خالی از درد وکین
|
|
|
|
|
دو چـشـمَـم آســمــانــش پُـر ز ژالـه ...
|
|
|
|
|
منم آن قایق ویران شده ی اقیانوس
|
|
|
|
|
میان این همه عطر ،
تو بوی خاک نم خورده می دهی
میان این همه طعم ،
تو مزه ی آب در کوزه می دهی ...
|
|
|
|
|
منم که با تو در آهنگ مشترک جورم
زرابِ نابِ هماهنگ سازِ سنتورم
|
|
|
|
|
منطق الطیر ورق خورد در باد
شام اخر صرف شد. در باران
و کلاغانی که عاشق تیر چراغ برق شدند
|
|
|
مجموع ۱۲۴۷۸۷ پست فعال در ۱۵۶۰ صفحه |