جمعه ۱ تير
|
|
با بند جنون رد شده از شعله ی آتش
|
|
|
|
|
سراب چشمانم را
به کدام عنصر بسپارم
|
|
|
|
|
چه کنم؟ جانِ دلم! طاقت هجرانم نیست
|
|
|
|
|
آمدی ، جانم به قربانت ، بمان
ای که داری از محبت صد نشان
|
|
|
|
|
می ترسم از خباثت چنگال ازدحام ....
|
|
|
|
|
این مکان مجهز به دوربین
مدار بسته می باشد ؟؟
|
|
|
|
|
علی علی
ندانمت به چه نامی بخوانمت همه جانی
علی علی چه بگویم که ذکر اهل جهانی
|
|
|
|
|
خمار درد تو هستم شراب می خواهم
هوای مستی و حالی خراب می خواهم
شرنگ شعله عشقم علاج بدنامی است
زل
|
|
|
|
|
سحرم صلح بنویس از نفس پیر مغان
که هلاکش بکند راز خدایش بکنم
|
|
|
|
|
خبر او زما ندارد بگمان اما ما....
|
|
|
|
|
دلنوشته چه سبک زیبایی است ...
|
|
|
|
|
رباعی
این عشق مرا شاعر بی باک کند
با شعر و غزل عاشق دل پاک کند
از موج نگاه
|
|
|
|
|
دانستنی نباشد ، درکِ مقامِ محبوب .
کامل نمی توان دید ، با عقلِ سست و منکوب.
|
|
|
|
|
هیچ دکتری،
تجویزی برای قلب شکسته نداشت!
خوب میدانی؛
درمان،
فقط تویی!
مسیب_عبدلپور
|
|
|
|
|
خوشا خواب شبانه باتودیدن
به دنبال توتاصبحی دویدن
وآنجایی که خواهی رارسیدن
وآنچه درگلو داری شنید
|
|
|
|
|
من نیست تر از آنچه که هستی هستم
هیچم که به جمع هیچ تر پیوستم
|
|
|
|
|
چند وقتی است که سفر کردم
هجرتی به سرزمین سکوت
جای من در میان این غوغا نیست
زنهار از این مردما
|
|
|
|
|
مست مستم، مست آن جام الستم/جرعه نوشم، دست تو بالای دستم
عهد و پیمان با تو بستم/تا که هستم عاشقم
|
|
|
|
|
عشق ناکامی و بطالت نیست
عشق آیین آدمیزادی است
|
|
|
|
|
همه طایف زده اندیی وُ دَمی باید جو و ُ س
|
|
|
|
|
خواستم تا بنویسم که دلم تنگ شده
چشم وا کردم و دیدم که میان حرمم
|
|
|
|
|
ای رقص شعله ی خورشید در مردمک عشق! نایست!
بتاب که شیرین ترین شرب روزگار،بی خبری است!
عقل اندم که د
|
|
|
|
|
این همه آدم، یکی نیست مگر؟
|
|
|
|
|
من همین برگم. که اینک دست توست
|
|
|
|
|
یادمان دادند از غم ها پذیرایی کنیم
|
|
|
|
|
بـاز تـا اوج فـلـک دیـشـب ســفــرها داشـــــتم
بیــخود از خود بــودم و از او خبــرها داشــتم
|
|
|
|
|
آب بابا
بابا آب
چقدر دیر گرفتیم
آب محترم است
محرم و لب تشنه
دوباره دم به دم است
یکی میانه
|
|
|
|
|
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
|
|
|
|
|
شاعرم کردی
با لحن چشمهای پاکت
و من از خدا
ممنونم
...
|
|
|
|
|
اینکه می بینی ، زره است در تن من
چونکه ایران است یقین ، پاره تن من
|
|
|
|
|
ای جان جانان تو دنیای منی واسه همیشه...
|
|
|
|
|
زخم تیر
کاری بود
مرا در داغیش سوزاند...!!!
|
|
|
|
|
هر دو مگس راه پریدن به پیش
|
|
|
|
|
ظلمت
***
فریادهای خفته در حنجره
روزی فرود می آیند، بر ظلمت زمانه
همچون تازیانه
|
|
|
|
|
زخم دل را با چه شويم كز فراقت گشته پير
|
|
|
|
|
دیده دریا کردم و دستان به سوی آسمان
وحی آمد : یوسفا حکمت بدان این چاه را
|
|
|
|
|
ازچه بگشایم دری این سو،که آن سو نیستی
دیده بگشایم چرا وقتی که بانو نیستی
|
|
|
|
|
سیاهی از چه می پوشد سپهر ارغوانی را
که فردا میکشد خورشید این رویای فانی را
|
|
|
|
|
حس عجیبی به باور من چنگ می زند
را هم، به سوی سرزمینهای آشناست
من از ........
|
|
|
|
|
بریز باده بیاور نشسته ایم اینک
برای ما که ز عالم گسسته ایم اینک
چه جای موعظه باشد به کنج میخانه
ک
|
|
|
|
|
اینکه دیگر نیستی در خاطرم اغراق نیست
یا به دنبال نگاری شاعرم اغراق نیست
|
|
|
|
|
روزگارت رو با من بیهوده تلف نکن
عشق و محبت از من دیگه طلب نکن
روزگارت رو با من نگزرون و سهیم نکن
|
|
|
|
|
«یکباربیاوعاشقی کن
تلخ است ولی ضــرر ندارد »
|
|
|
|
|
آنـچـه سبـب دلـخـوشـی مـا بـاشـد
قرص و قلـیان و مِـی و ودکا باشـد
در تلویزیون ؛ تیـتر شده ، ایـ
|
|
|
|
|
غصه خوردم
از بس نبودی
گریه میکردم
کجا پس بودی
تو کجا میخواستی
بری این دلمو شکستی
تو جا گذاشتی
|
|
|
|
|
گناه آلوده لای برگهای زخمیِ پاییز
|
|
|
|
|
برگرد و
منِ از دست رفته را
برگردان...
فاطمه_عسگرپور (آهو)
|
|
|
|
|
تنها سیاست من برای دوباره دیدنت این بود که...
|
|
|
|
|
عشق دردی است بجا مانده ز دوست
آتشی است برخاسته ز اوست
عشق زخمه ای است بر ساز خسته دل
ناله ای اس
|
|
|
|
|
نحسی پا قدمت آفت خوزستان شد
|
|
|
|
|
غرق در فصل غم انگیز زمستان بودم
|
|
|
|
|
ستاره مشرقی
شاعر رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)
|
|
|
|
|
عاشق شدنم کار خطا بوده و هستم
من بر سر آن عهد که با خویش ببستم
|
|
|
|
|
خواب دیدم عاشقان را مژدگانی می دهند
شربتی شیرین به ایشان از جوانی می دهند
پیر عاشق را مداوا با ن
|
|
|
|
|
من ساختم بتی را از او
روز و شب پرستیدم
خدای زمینم را
|
|
|
|
|
شاید که خدا خواست و یک درصد...شد
|
|
|
|
|
کاسبرگهای صورت
به سوی دریچه ی سیرت حرکت می کنند .
|
|
|
مجموع ۱۲۴۸۸۶ پست فعال در ۱۵۶۲ صفحه |