يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ در طلب معشوق شاعر یوسف همایون
|
|
سحرم صلح بنویس از نفس پیر مغان
که هلاکش بکند راز خدایش بکنم
|
|
|
|
|
شهدا جام شرابند بنویسید زجهان
صلواتی ز بهشتی بفرستید ز زمان
|
|
|
|
|
از فرط عاشقی که دگر جان تن نداشت
در را خدا جان پدر را رها بکرد
|
|
|
|
|
وصال روز خدا را به پای عشق جفایی
ز یاس عشق نیستان؛ غبار موی تو باشد
|
|
|
|
|
به عالم بیتوجه نیست، که خالق در نگاه ماست
سرپا دربه در ماندیم و ای کاش در پناه ماست
|
|
|
|
|
جمال ساز نفس را، پیام عشق وفا شد
ز نقش سبز زمستان، طلوع هر ثمری است
|
|
|
|
|
جهان تلخ صدایی، سوار رخش جفا است
امان بگیر هنرم را، پیام خون قبایی
|
|
|
|
|
بیمار همه از دل فردا چه خبر شد؟
من ساز نیام، دکلمه دیروز چه گواهی است؟
|
|
|
|
|
زبان هجر لبریز شد فراز آن رخ مهتاب
بیابان کرد دریا را همان موج صراحتها
|
|
|
|
|
همه از راه بدبختی، میان عشق خندیدند
تو اما پیش نقاش بهار سرد، درمانی
|
|
|
|
|
همه تسلیم شدیم آخر به بایدها، حکایتها
کمی شیرین شدیم حالا به عرفان و روایتها
|
|
|
|
|
حضور مردم قدسی، دفاع رزمی است
طلب نما نظری را، جوان شده امشب
|
|
|
|
|
خنده بر دلبر مکن رویش به ما باز میشود
ساقیا جامی بریز دشمن به جز کفتار نیست
|
|
|
|
|
نجوای شهید وطنی می آمد
من برق نگاه پسرت رادیدم
|
|
|
|
|
بوسه بنام سحرت عیش زمان شد
حسرت ز رخ روی نگاهت فوران شد
|
|
|
|
|
عاشق از بوی خوشم در طلب یار، که بود؟
عارف غمزده از روی دل زار، که بود؟
|
|
|
|
|
بیترانه غزل عشق جهانی صلوات
آن زبانی که فرستد به روانی صلوات
|
|
|
|
|
دردا که سفر بیشتر از عیش زمان نیست
سرلوحه ی این عشق غریبانه خزان نیست
|
|
|
|
|
این حافظه عشق جنون است لیلی
ای عشق دگر، جفای تلخ جا مانده
|
|
|
|
|
بپوش کفش غریب را، نگاه پاییزم
حریص نهر عظیمت، سرود رودخانه
|
|
|
|
|
بگیر پیامک عشق را، غزل بغارت رفت
جمال سایهی عشرت، نهاد پر معنی
|
|
|
|
|
بگوش درس گران را شود تماشایی
زغال چوب ضریحت طلای راهی است
|
|
|
|
|
کمک نما عَلمم را سحر بپا خیزم
ببخش غلام جوانی، پناه ریحانه
|
|
|
|
|
بویی دمید ز صحرا، رویید گلی ز باران
اسبی پرید ز هر جا، سر زد رخی بهاران
خندهی با طلوعی، سفرهی پر
|
|
|
|
|
روشن شود میخانه، صدای پر سلامت
شمسی شموس شمسها، لبخند با شهامت
حاجت زدم بساحت، خانهی با طراوت
|
|
|
|
|
عاشق کُشی ضعیفی، واژه با کلاهی
عبرت دلیل بیرحم، گویا شود نهانم
روزهی بی قضایی، سجده بینمازی
خ
|
|
|
|
|
روزی سلیمان نبی در مدح خالق می شنید
صبحی ز بوی گلستان جام نفس بیاورید
|
|
|
|
|
ناجی اهل نامی،پرچم بدست ماهر
جوشن دهد گلابش،قرآن دهد امانش
|
|
|
|
|
سبحان خدای عالم، ارباب با کمالم
با چشم بیبصیرم، غیبی وجود عالم
|
|
|
|
|
رویی دگر ندارم،نوری زمن نباشد
ماه تاب من بمانی،دوری زمن نباشد
|
|
|
|
|
دور همایی بخرند شراب حلم
حول نمازش قلمی بیاد شام
|
|
|
|
|
دوری کند ترانه،دریا شود بهانه
جوری برد امانم،گیسوی عاشقانه
|
|
|
|
|
گفتم شرابی یاسین، بیتی شود نمادم
کاظم شود امامی، بابی زنند به نامش
|
|
|
|
|
مشکی به دوش دلیر، دریا شود خجلوار
خنجر زند حرامی، دریا خدا نگهدار
|
|
|