جمعه ۲ آذر
حیرت زده شعری از یوسف همایون
از دفتر در طلب معشوق نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۰ ۱۵:۰۰ شماره ثبت ۹۹۱۷۴
بازدید : ۱۶۰ | نظرات : ۲۰
|
آخرین اشعار ناب یوسف همایون
|
طلوع رخش خورشیدی، ستاره بود و بارانی
نمیدانم چه حاصل را، پیام عیش طوفانی
ظرافت، بوی سنگین نگاه تند معشوق است
منم بوی خوش فردای همراه جانانی
دگر از اشک، طناب هر جفای یار میپوسید
ولی پند خوشی این بود کنار جام حیرانی
همه از راه بدبختی، میان عشق خندیدند
تو اما پیش نقاش بهار سرد، درمانی
کند بازی بَر روز گواه مرد میدانها
گلستان آخر خوابید، کنار اشک مستانی
غرور از نقد میترسید، حریص رنگ سالنها
چه رقصی میکند از جهل زیبای نیستانی
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.