پنجشنبه ۲۰ دی
|
دفاتر شعر علی مزینانی عسکری
آخرین اشعار ناب علی مزینانی عسکری
|
با من بگو کویر
ای معبد سر افراز
این همه افتخار برای چیست
چگونه است همه از تو می گویند
از تو می خوانند
و برای دشت تو می سرایند
حتی آنانی که انبانشان پر از نان است
و غصه ی قوت لایموت ندارند
کاخ های آرزویشان، سبز
و سقف خانه هاشان به بلندای یخدان های تو
اما
بازهم نگاهشان به سوی توست
از تو و دیوارهای کاهگلی ات دل نمی کنند
بوی نم خاک مستشان می کند
برای آبادی ات خاک را هم می پزند
از چیست ای خاک
ای کویر
با تمامی سوت و کوری که بر دلت نشسته
و در خواب عمیق فرو رفته ای
بازهم تاریخ در صورت تو نمایان می شود*
دلداگی با نام تو پیوند می خورد
به من بگو ای خاک
ای خاک گوهر افشان
تو که رنج های بی شمار در دل داری
از تنهایی
سکوت
و زیستن بی یار و یاور
در هجوم شنزارها ، گردبادها
با من بگو
از هزار سخن نگفته
از حنجره های خاموش
و گلی که سوتکی شده در دست کودکانت
ای کویر
ای آرزوی بی انتها
ای سرای خیال بی پروا
آموخته ام از تو
بی توقع راکع رکوع شوم
به ناسپاسی رفیق صبور باشم
بر تازیانه دشمن بخندم
و به قوتی اندک دل خوش باشم
برای نانی بیشتر شرفم را نفروشم
اکنون
در این بیغوله سرد و خاموش
به نام شهر
افسرده و غمگین
در میان هیاهوی دوست و دشمن
تنهاتر از همیشه به تو می اندیشم
دیگر باران اینجا
و ریزش برگهای پاییزی
لطفی ندارد
اما وقتی
به لطافت باران تو می اندیشم
و شرشر ناودانی که آسمان را به زمین پیوند می دهد
همراه با چشمان نگران کودکانت
پاییز و خش خش برگ ها
زمستان و نم نم باران
بهار و باغ و تاکستان
و تابستان و گرمای سوزان
معنایی دیگر برایم دارد
دلم تنگ است کویر
برای نیستان
دشت و صحرا و بوی علف
دوست دارم به سویت پر بکشم
به پشت خانه های گنبدی
یا شبی در باغچه های صحرا
آرام
به دل آویزهای آسمانت خیره شوم
شاید بخت خوش خود را
یا شانس خوش اقبالم را
در مجمعه ی پر نورت بیابم
باورکن ای صنم
بوی کاهگل خانه هایت
و ترنم ریزش بارانت را
به هیچ عود و عنبری نمی فروشم
ادامه دارد...
*هبوط در کویر ... فرزند شایسته کویرمزینان دکترعلی شریعتی مزینانی
|
نقدها و نظرات
|
درود استاد معینی ارجمند همچنین روز قلم بر شما مبارک باد | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و دلنشین بود
در وصف کویر با شکوه