جمعه ۲ آذر
|
آخرین اشعار ناب ابراهیم شهبازی
|
سالها بعد.........در انطرف خیابان زیره باران پسرک دختری را .... میبیند از دور نزدیک میشود..........همراه با مردی بسیار غریبه .... دخترک نزدیک پسرک میشودچشمانشان به چشمان هم دوخته میشود .... هردویاد سالها قبل افتاده بودند که در زیره باران دستانشان در دست هم خنده کنان قدم میزدند اشک در چشمان پسرک حلقه زد یادش به همان روزی افتاد که دخترک به او گفت.. دستان تو برایم بهترین حس دنیاست... اما حالا دستان دیگری در دستش..........بود ......انجا بود که پسرک فهمید تمامی دختر ان دنیاحرفهایشان عشقهایشان دروغ است
وچه زیبا گفت استاد شهریار دیدمش گفتم منم نشناخت او .لطفا انتقادات وپشنهاداتونا در مورده دل نوشته هام به ایدی زیر ارسال فرمایین با تشکر.............
#ابی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
متن جالبی بود
با معنی آن موافق نیستم
زیره ؟