يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ واگویه های عشق شاعر زیبا بنماران (زیبا)
|
|
من و این لحظه ها که بیداریم
یک جهان حرف مشترک داریم
غافلیم از تمام حاشیه ها
بس که در اصل خویش
|
|
|
|
|
باران میبارید
نور شدم
از چشمهایم آتش می ریخت
و قلبم در حسرت و افسوس می سوخت
در ظلمات قلبت
|
|
|
|
|
یه جایی عشق و گم ڪردم
یه جوری سرد و بی احساس
...
|
|
|
|
|
امروز هم تمام من
اینجا تمام شد
یک بیکران خسته و
دلگیر و بی قرار
امروز هم بدون تو
شب بی کلام
|
|
|
|
|
قطره قطره میرود جانم
چرا پس ساکتی !!!
میرود ایمانم از جانم
چرا پس ساکتی!!!
...
|
|
|
|
|
در آسمان خفته ی این چشم پر ز اشک
تنها ستاره
عاشق بی کس
به خواب رفت
دیشب
میان تاب و تب عشق
|
|
|
|
|
آب بابا
بابا آب
چقدر دیر گرفتیم
آب محترم است
محرم و لب تشنه
دوباره دم به دم است
یکی میانه
|
|
|
|
|
شاعرم کردی
با لحن چشمهای پاکت
و من از خدا
ممنونم
...
|
|
|
|
|
چقدر دلم گندم میخواهد
چقدر گمم در تو
چقدر بی هوا می آیی
چقدر ناپیدایی...
|
|
|
|
|
یکی از پنجره ها میخندد
باز هم باد بهاریست
و غوغا کرده
عید تبدار
رسیدن به تو را
هوس انگیز
|
|
|
|
|
یکی از گلدانها
پاییز است
یکی از گلدانها
تابستان
یکی از گلهامان
غرق بهار
یکی از آنها
در
|
|
|
|
|
بیدار میشویم در خستگیه فرو خورده ی زمان
در تنگنای گمشده ی آغوشی که بی دردمان میکرد
رنج میکشیم
و
|
|
|
|
|
من
انحنای خسته ی این طاق بسته ام
بیدار شو
به روح تن سرد من
بتاز
امرزو هم برای تو تکرار میش
|
|
|
|
|
جایی که دل شکست دگر اعتبار نیست
این دردهای خفته که صوت هزار نیست
جز اعتبار عشق طلب نیست در دلم
|
|
|
|
|
هزار نسخه نوشتیم و
درد تکراریست
و این صدای عجیبِ
حضور بیماریست
تشعشات پر از رنگهای ناموزون
|
|
|
|
|
ای شه نازنین من
از در آشتی
در آ
گشته بهار بوستان
وقت دریغتان
چرا
ماه به روی یاسمن
نور چ
|
|
|
|
|
آمدی
آمدنت درد و غمم کسر نکرد
پس برو
دیر شده
کسر کن این غمزه ی سرد ...
|
|
|
|
|
سلام هوای طربناک پای کوه بلند
به واژه های عزیز کلام من
تو بخند
|
|
|
|
|
من به گناه می روم
یا تو ثواب آخری
از در دولتم مران
ای که تو عشق گستری
حادثه شد حضور تو
|
|
|
|
|
یکی ناز دارست
در بند درد
یکی ناز کش
گمشده در نبرد
یکی پیش گریان
یکی پشت خواب
یکی غرق روی
|
|
|
|
|
گرفتار و درگیر رسوایی ایم
در این کوچه های
پر از دود و دم
کسی نیست درگیر انسان شود
در این مست
|
|
|
|
|
میروم از درد فراتر روم
از بن این حادثه برتر روم
بعد عبور از جسد خاکیم
تا ته این منظره
یک سر
|
|
|
|
|
ای عروس سفید پوش عزیز
پاک بختت سپید
غمزه بریز
ناز کردی برای ما عمری
نازنینم
خوش آمدی فوری
|
|
|
|
|
خبر داری که میمیرد
دلم از خشکسالی ها
بیا باران چشمم باش
...
|
|
|