جمعه ۲ آذر
اشعار دفتر شعرِ تک بیتی ها شاعر محمدامین آقایی
|
|
مثل همان رسمم که نااهلم ولی بابم...
|
|
|
|
|
زیباترین صدای نشسته به ذهن چیست؟!
زیباترین صدای نشسته ... صدای اوست
|
|
|
|
|
چادرت از رگ گردن به تو نزدیک تر است
کاش ای کاش که من چادر مشکیت شوم
|
|
|
|
|
خواستم تا بنویسم که دلم تنگ شده
چشم وا کردم و دیدم که میان حرمم
|
|
|
|
|
من میان سکوت این خانه
حس خوبی به بودنت دارم
|
|
|
|
|
غصه در غصه روی هم آوار... در میانش گلی جوانه زده
شعر آمد چکید از دستم...دوست امشب به سری به خانه زد
|
|
|
|
|
دلم تنگ است تنگِ آخر قصه که در مشهد
به روی منبر امن گهرشاد است مهدی جان(عج)
|
|
|
|
|
تا کجا آیم دگر تا "تو" شوی هم صحبتم
من درون ازدحام شهر هم در غربتم
|
|
|
|
|
همنشینی نیست دور از دشمنان و دوستان
می نشینم با خودم بسیار صحبت می کنم...
|
|
|
|
|
آنکه قلبم را فدای چشم هایش کرده ام
لحظه ای غافل شوم از پشت خنجر می زند
|
|
|
|
|
شب دراز است به خوشحالی خود می بالی؟؟؟
تازه این اول قصه است دهان می دوزی...
کدخدا ، گوشه ای از دِه
|
|
|
|
|
من و تو "ما" شده بودیم بی بهانه و شک
در آستینِ محبت اگر که مار نبود...
|
|
|
|
|
در نگاه خود ز من یک فرد عاقل ساخته
ای دریغا او مـــــــــــــــــــنِ دیوانه را نشناخته
|
|
|
|
|
ای که دریا شده ای ، قصر شنی را تو چه کار؟
هرچه سیلی زده ای پس زده ام ، صخره منم!
|
|
|
|
|
شماره ای که ندارم ز تو خودت برگرد
ببین چقدر شکستم ببین که پیر شدم
|
|
|
|
|
شبیه کوفیان ؛ گرگی درون جامه ی چوپان
نباشیم این چنین ، وقتی که "مهدی" می رسد از راه
|
|
|
|
|
دلت خوش است به آرامش درونیِ من
که بمب ساعتی ام گرچه سر به زیر شدم
|
|
|
|
|
دست خالی می روم میدان بدون اسلحه
جنگ با چشمان تو اینقدرها دشوار نیست
|
|
|
|
|
مثل پیامک های تبلیغاتی گوشی
غم در وجودم خود به خود تمدید می گردد
|
|
|
|
|
با رقیبان سر جنگم ، تو فقط با من باش
من ندارم سر سوزن به خودم تردیدی
|
|
|
|
|
من که آرام شدم سخت بود دوریتان
در دلم باز توکل به توکل زده ام
|
|
|
|
|
تو اگر آمده بودی ز همین لحظه بدان
عید می شد وَ دگر مدرسه در کار نبود
|
|
|