سه شنبه ۱ خرداد
|
|
زخم دشمن ،هر چه سخت تر ، طاقت ما بیشتر
چون خورد زخم زبان ، هر ترمه ایی ،کرباس شد
|
|
|
|
|
آن لحن خشن، وهن منافات من است
و ان فال خرافات، اضافات من است
من تکیه به آن خرقه ی سالوس بلا و . .
|
|
|
|
|
ابرهای دلتنگی را پس بزن...
|
|
|
|
|
با طبیعت باش دور از اجتماع
|
|
|
|
|
همین غم مانده از تو یادگاری
|
|
|
|
|
در هوای تو کسی بیمار شد
سمت آیینه عیادت می روم
|
|
|
|
|
یه می کند اتاق
از آه رفتنت
ساده شبیه مرگ
تا یک قدم به دشت
پروانه می شوم
.........
|
|
|
|
|
زمانه ؛ کتابی چـکامست به نظم :
چو دست ادیبـش سـروده شـدش
|
|
|
|
|
ای دل غم پرست من نای نماند ناله را
سوز جگر بیان کند داغ هزار ساله را
|
|
|
|
|
کمان و تیر صیادان کجا در کار می آید
ز بس آهوی سرگردان به این گلزار می آید
|
|
|
|
|
مُرغِ دلِ من همیشه در زندان است
در چهره من غُبار غَم پنهان است
حالم به مثابه ساحلی طوفانی
با این
|
|
|
|
|
ای تو جانا ، چون نسیم ازاد بودن ، حقِ ماست ،
|
|
|
|
|
من متعهد ام که چون تو به زخم زحمتکشان
|
|
|
|
|
بین آن صورت مصمم تا
چهره ی آخرش تفاوت بود
|
|
|
|
|
و من روزی تورا پیدا خواهم کرد
گاهی در نغمه های بهار و پاییز
گاهی در شعر و غزل
گاهی در پچ پچ با
|
|
|
|
|
یک نفر دارد مرا با خود به ...
|
|
|
|
|
سه پایه جور شد
روی اجاق از بهر طباخان
خداوندا مبادا دیگ ملت خالی از آشی
آصف
|
|
|
|
|
ای وطــن می خـواهمـت آبــادتـــر
هموطـــن را ای وطـن دلشـــادتــر
|
|
|
|
|
بر مزارم گر می آیید از وفا کاری کنید!
|
|
|
|
|
هزار سال هم که از رفتنت بُگذرد
من باز هم با شنیدن صدای سوت قطار
دل آشوبه می گیرم...!!
|
|
|
|
|
برای من که همزاد غروبم
غروب احساس دل تنگى ندارد
غم سرخى كه اطرافش نشسته
به عمق چشم هايم مى
|
|
|
|
|
"عشق" ،،،
کلامیست، جاری در نگاه،،
نه بر زبان!
|
|
|
|
|
چشم هایم را به دنیا بسته ام
کن رهایم زندگانی ، خسته ام
|
|
|
|
|
اي پسـرا ، دَم زِ عدالت بزن
سكه ي نامت ، به صداقت بزن
رتبه و آن حُ
|
|
|
|
|
و ما کاج های بلند ایران هستیم
برای وطن دستای سبزی تا خدا هستیم
|
|
|
|
|
میخواهم خدایی که تورا آفریده ببوسم ...
راستی گفتی خدایت کجاست ؟
نزدیک به رگ گردنت بانو ؟
سیدفاخ
|
|
|
|
|
نقش خیال دوست به دل جاگذاشته
|
|
|
|
|
دیدی دروغ بود
آن اشکها که برایم تو ریختی
آن......
|
|
|
|
|
تو به اشک اجازه دادی توی چشم من بشینه
تا غرورمو شکستم گفتی عاشقی همینه
گفتی اما دل ندادی گفتی اما
|
|
|
|
|
خداونـدا ، دلـم از غصه تنگ است
چرا دنيـا به من در حال جنگ است
در اين دني
|
|
|
|
|
سوختیم در این مهلکه هرچند کسی آب نشد
ای زندگی این بَطنِ پر از خونِ توسیراب نشد؟
|
|
|
|
|
دیشب همه اش ثانیه بر دار کشیدم
دلتنگ خودم بودم و سیگار کشیدم
|
|
|
|
|
سُر می رود خیالش
در قهوه ای که سالهاست تلخ می نوشم
|
|
|
|
|
من غرق شدم،غرق در اعماق نگاهت
|
|
|
|
|
شبی که تا سحر بیدار ماندم
دل خود را خودم آری شکاندم
به یاد خاطرات و شعرهایم
غزل ها بر دل زخمی ب
|
|
|
|
|
تش یادت بلازه ،مو چو هیزم
تو شعله ایکشی ،مو ابریزم
قشنگی،سرخوشی ،طالع بلندی
هما بختی که ری شون
|
|
|
|
|
جمعیتی دیدم به یک سویی میرفتن
همه هدیه هایی به دستی گرفتن
بعضیها شاد و دیگری به مشتاق
میگفتن کی م
|
|
|
|
|
من و نخجیر سیاست ؟؟
هرگز !!!
|
|
|
|
|
از فرط عاشقی که دگر جان تن نداشت
در را خدا جان پدر را رها بکرد
|
|
|
|
|
با تو در شعرم جهانی ویژه تر ایجاد شد
|
|
|
|
|
هر چه بر می خیزم از این خاک می افتم به خاک
تا کشم پر جانب افلاک می افتم به خاک
|
|
|
|
|
ایام خوش کودکی ام همدمِ رَز بود
ادراکِ من از بود وعدم عالمِ رَز بود
رَز، عرصۀ بی مرزِ دل آسودگی م
|
|
|
|
|
دلنوشته_اهورایی(بغض بی گریه)
یه بغض بی گریه منو
می کشونه تا به جنون
بغضی که با یه آه سرد
ق
|
|
|
|
|
درد میکشم ازقلبی که جز تو نتوانست از آن کسی شود
|
|
|
|
|
ای خنده ی تو نسخه ی درمان دلم
|
|
|
|
|
مرگ حتی از خدا به ما نزدیک تر است
|
|
|
|
|
عارفان دین و مذهب های دیگر نیز هم
حضرت معصومه ی مارا زیارت میکنند
|
|
|
|
|
یارب به لقاء خویش بی تابم کن
تا صبح دم وصال بی خوابم کن
|
|
|
|
|
به گوشم شب بیقراری
سخن های مستانه گفتی و رفتی
|
|
|
|
|
نیا از همه بریدم من
بخاطرت
دیگه نمیخوام عشق من
کنارت
دیگه از بحث با تو
دیگه من بریدم
فقط نمی
|
|
|
|
|
به ساحل اید این کشتی اگر چه نا خدا خواب
است
|
|
|
|
|
بین دین با دل بسی جنگ است بر پا چاره کو؟
|
|
|
|
|
بیدار میشویم در خستگیه فرو خورده ی زمان
در تنگنای گمشده ی آغوشی که بی دردمان میکرد
رنج میکشیم
و
|
|
|
|
|
تندیس آفتاب از آن توست
در قالب کوتاه ترین غزلِ نوبهار
تا امتداد بیدرنگیِ آرزو...
|
|
|
|
|
فرياد من ازدنياست،وَز مردم چون شيّاد
زآن مردم چون شيّاد، آماده بُود بيداد
از حيله
|
|
|
|
|
این آهو به میل خود ، شکارمن شود ، اگر شود چه شود!
خواست من ، همه ی خواهش او شود ، اگر شود چه شود!
|
|
|
|
|
منم که ، بهشتِ خودم را میسازم
|
|
|
|
|
در بحث خلفاء گویند که علی خلیفه چهارم است
که چه ستیزی بین شیعی وسنی در میان است
من گویم نه چهارم
|
|
|
|
|
شفای امراض معراجمان
تنها با اشک حلقه خانقاه التیام مییابند.
|
|
|
|
|
I come from a valley called blue ...
|
|
|
|
|
رفتنت دیگر برایم جای انکاری نذاشت
|
|
|
|
|
از این خاموشی فریاد، سیرم
در این فریاد خاموشی اسیرم
میان بغضِ بی فریادِ بر دار
سر یک دارِ بغض آلو
|
|
|
|
|
علت گشنگی که پارگی جیب نبود
چاره حرص وهوس خوردن یک سیب نبود
عهدوپیمان قدیم بادل وجان دوخته بود
|
|
|
|
|
در مسلک لوطی سرشت امری مهمـّست ؛ ابتدا :
فـحّاشی و چاقوکشی جرمست و ممنوع و خطا
|
|
|
مجموع ۱۲۴۲۳۵ پست فعال در ۱۵۵۳ صفحه |