موسیقیِ بهشت
منم که ، بهشتِ خودم را میسازم
منم که خشت خشت اش را ،
ز جنسِ گُلهای اعمالم ، عاشقانه میسازم
منم که آرزو میکنم ، درونش آب باشد
بعنوانِ مظهرِ زلالی
منم که جاریِ آنرا ،
به لطفِ خدا و، مهربانیهایش میسازم
منم که دست دارم درچیدمانِ آن باغها
هریک گُل اش ، عملی ست از من
آنرا به دستانِ خویش میکارم
با رویشِ خوبِ شان ، گلستانم را میسازم
آنهمه صوت و ترنّمِ کتابِ خوبِ خداست
در آن بوستان ویلان
تک تکِ واژه های نورش را، تلاوت میکنم
همچون ، موسیقیدانی شهیر
آهنگِ رؤیاییِ بهشت خویش را میسازم
موسیقیِ بهشت ، موسیقیِ رؤیاهاست
دیگر نه درخواب ، که در بیداری
همه رؤیاهایم را ، به عینه میسازم
بوی عطرِ خوبی می آید همیشه دربهشت
من سیر میشوم به بوی آن
آنقدر که دیگر ، نیازم به خوردن نیست
ولی میخورم میوه ها را و روحِ خویش را
با جسمی که سی وسه ساله شده
با میوه های خوب وخوشمزه ی بهشتی میسازم
لبخندم ، نشانی از رضایتِ خداست برمن
من که همیشه ، راضی بوده ام به رضایتِ خدا
من قصری ر جنس آرزوهای تحقق یافته ام را
با ملاتِ رضایتِ خدا ، در بهشتم میسازم
بهمن بیدقی 1400/3/15
بسیار زیبا و امید بخش بود
موفق باشید