کمان و تیر صیادان کجا در کار می آید
ز بس آهوی سرگردان به این گلزار می آید
چه صاحب منصبی اینجا ، عجب صحنی و ایوانی
که هر شاهی به درگاهش به حال زار می آید
یکی از نامرادیها جگر پر درد و دل پر خون
یکی با خاطری غمگین ، گره در کار می آید
یکی بی جا و بی خانه ، یکی بیکار و آواره
یکی دلدار می خواهد ، پی دلدار می آید
یک شاد و یکی گریان یکی خندان یکی نالان
یکی دنبال آرامش به این دربار می آید
یکی داغ پدر دیده ، یکی اولاد می خواهد
یکی دلتنگ آزادی ، یکی بیمار می آید
یکی از هر دری مانده ، یکی بی یاور و تنها
یکی با خاطری خسته ، یکی آوار می آید
یکی شب در حرم خوابیده دور از چشم خادمها
یکی وقت نماز صبح ، یکی افطار می آید
یکی از قم ، یکی تهران ، یکی جهرم ، یکی کرمان
ز رفسنجان یکی دیگر ، یکی از لار می آید
ز بس گرم است بازار عنایت های پی در پی
از اینجا هر که بر گردد یقین پر بار می آید
یکی بشکسته و تنها شبیه (دود) و خاکستر
به جا از آتش افتاده در انبار می آید
بسیار زیبا و شورانگیز بود
در وصف حج فقرا
یا ضامن آهو