چهارشنبه ۵ ارديبهشت
اشعار دفتر شعرِ شب بلند فراق شاعر کمیل باقری
|
|
نمی دانم دلتنگی دلیل باران است یا باران دلیل دلتنگی
اما این را خوب می دانم نبودنت دلیل هر دوی آن ها
|
|
|
|
|
این غم که ز عشق او نشانی است
سرمایه ی عمر و زندگانی است
با دیدهِ تَر سروده ام که
این اشک چکیده آس
|
|
|
|
|
هر کجا دیدی که یک عاشق غمی دارد،منم
چشم هر مظلومی از ظالم نَمی دارد،منم
حال من مثل همین دوران ایرا
|
|
|
|
|
گفتم:ز من بگو تو چه داری به یادگار؟
با خنده ای به قلب سپیدی اشاره کرد
|
|
|
|
|
دست هرکس را گرفتم عاقبت دشمن شده
اینچنین ظلمی خدایا کی روا باشد به من
|
|
|
|
|
نشسته ام بنویسم کمی برای دلم
دوباره پر شده باران در این هوای دلم
شکسته اند دلم را به گوش اهل جهان
|
|
|
|
|
من بودم و یک شانهء و گیسوی نگارم
او رفت و از آن جمع فقط شانه به جا ماند
|
|
|
|
|
بریز باده بیاور نشسته ایم اینک
برای ما که ز عالم گسسته ایم اینک
چه جای موعظه باشد به کنج میخانه
ک
|
|
|