يکشنبه ۹ ارديبهشت
|
|
بیا و مثل گذشته دوباره عاشق باش. ....
|
|
|
|
|
ای کاش .......................................................
|
|
|
|
|
برگزیده اشعار استاد باقر رمزی
|
|
|
|
|
روزي از چشمه خورشيد
تو بر ميگردي
|
|
|
|
|
بتو می اندیشم
تو که در چشمانت
|
|
|
|
|
اردوغان
بدان تااسرائیل بجاست
خواب امپراطوری را
هم
نخواهی دید
|
|
|
|
|
خونه ی ما سقفی از آسمون بالا سر داره
خونه ی ما جای بارون اشک از چشما میباره
خونه ی ما روزهایی از ج
|
|
|
|
|
هنر اشک ندارم ، مگر آهی بکشم
|
|
|
|
|
عزيزم در اوج خوشبختي هايم تو را محال ميپنداشتم،باور بودنت با آن همه زيبايي و شكوه در خطوط ناهموار زن
|
|
|
|
|
تفسیر عشق ، فراق ابدی نیست
.
.
.
|
|
|
|
|
بلبل نگرفته کامِ دل پژمان شد
هر باغِ جهان بدونِ گل زندان شد
|
|
|
|
|
ما درختان هفت جزیره ی کوچکیم/پای میز مذاکره می نشینیم/وبجای پرندگان آزاد/به تبر می اندیشیم/که پای فر
|
|
|
|
|
تو پنجره ای بسته / من اتاق تاریکی ...
|
|
|
|
|
عمرم را صرف پروازت کردم
پروانه شدی
و رفتی
لذت اوج گرفتن از خاطرت ربود راه برگشتن را
کاش
|
|
|
|
|
دیدم غریبه را،دست تو رو گرفت
تو شاد بودی و من گیج و بی حواس
|
|
|
|
|
خیالم راحت است قلبت اینجاست در جیب چپ پیراهن تنهایی ام...
|
|
|
|
|
و نه این گذر زمان... نه این ناپیدایی..
|
|
|
|
|
کی به داد دل ما می رسی ای محرم جان
|
|
|
|
|
یا ور و یار ه ما- تویی یا الله
|
|
|
|
|
ز چه باید به تنم طعم خماری بچشانم؟
|
|
|
|
|
هرشب در رویای منی بانوی سپید پوشم
|
|
|
|
|
به نام حضرت دوست
مثنوی عارفانه
در مسجد و کعبه ز پی ات گشته ام، اما
هیهات ندیدم ز تو من هیچ، ن
|
|
|
|
|
وقتی
مرا می بوسی
شعر از لبهایم چکه میکند........
|
|
|
|
|
چند وقتی می شود با خود تکلم میکنم
کار را بر گفته های خود تقدم می کنم
|
|
|
|
|
من دختر رخشان سرزمين مقدس
هزار زخمه بر شهر زدند عقابان شرور
در هزار پيچ جاده هاي سياه دور
هزار فر
|
|
|
|
|
عنوان این مطلب که در نبود یار،زندگی ادامه دارد ، اما برگشت او و از سر گیری عشق قدیمی،با خود امید ها
|
|
|
|
|
یک بغل آواز می خواهد دلم ،کنج سه گاه !
|
|
|
|
|
من وتنهاییی وناله اشک وآه دگری
|
|
|
|
|
قصه ات را بر پر آواز قو خواهم نوشت
تو فقط لب باز کن، من مو به مو خواهم نوشت
بغض کردی!؟ آه گیرا
|
|
|
|
|
یا رب چیست سِر نهفته در این محبت
تا قطره ای خوردم ، دریایی گریستم
|
|
|
|
|
آنچه را در فارسی مان خوانده بودم داغ ها
در علوم تجربی مان با جگر آموختم
|
|
|
|
|
دوش از غصه نادیدن تو مست و خراب
سر به بالین غمت با قدحی از می ناب
|
|
|
|
|
نبودنت آن قدر زیاد شده
که هر غریبه ای را شبیه تو می بینم
|
|
|
|
|
بیا گیسوپریشان کن تو بانو
دلم را مست وحیران کن تو بانو
|
|
|
|
|
رنگین کمان
بر بلندای شهر ظاهر می شود
که من یادت میکنم
صالح بیچار
ترجمە: خالد بایزیدی (دلیر)
|
|
|
|
|
میخواستم دنیا بخواند قصه ی عشق
دنیا دوباره با خوشی مأنوس می شد
|
|
|
|
|
نگاهم را دزدید
قلب ردیابی نکرد
عقل نپذیرفت
|
|
|
|
|
به نام او که اوست
سکوت
و فریاد خاطرات در ذهن خسته ام به عجز نشسته است
در کدورت آیینه ها چهره ام ر
|
|
|
|
|
از این همه ظلم ِ ،دولت و فیش مگو
از فقر فقیران ، چو من و خویش مگو
|
|
|
|
|
من عشق را در سینه پنهان کرده بودم
یعنی هوای بند و زندان کرده بودم
در عصر ماشینی و آدم های کوکی
با
|
|
|
|
|
کاشکی تمام مردم جهان برای با تو بودنم دعا کنند!!!!
|
|
|
|
|
آن مرد درفصل توت آمد
ودرفصل باروت رفت!
|
|
|
|
|
من :
درختی فرسوده ام
که زیر سنگینی هزاران کلاغ فربه
قوز کرده است...!
مزرعه ای از آفتاب گردا
|
|
|
|
|
ای کاش بودی عیدی امسال من باشی
|
|
|
|
|
می فروشند عشق را انان کز عشق دم میزنند...
|
|
|
|
|
کاش سرنوشت سر ناسازگاری نگذارد با ما...
نمیخواهم سرخی لبانم سیاه شوند...
|
|
|
|
|
ز دوریت شدم بیتاب بانو
بیا در یک شب مهتاب بانو
|
|
|
|
|
قلم از، دستِ من اُفتـد، چوبه مسـجد بِرسی.......
|
|
|
|
|
گفت ای جوجه شاعر غافل :
جای تقدیر ، یاوه می بافید ؟
|
|
|
|
|
باران که چنین خاکِ چمن می شویَد
وز بارشِ آن بنفشه ای می رویَد
|
|
|
|
|
در آخرین غروب ِ ماه ِ مبارک
|
|
|
|
|
غزلی را نازنینم
بهار فصل دیگر من بود
پارینه ی کوچ ....
پارینه ی لطافت رودها
و
رمه های صید ما
|
|
|
|
|
بیا که جز تو نداند کسی نشانه ی دل
|
|
|
|
|
چه غريبانه به دنبال خدا مي گردي ؟
|
|
|
|
|
عشق ، تنها واژه ی بی روح در اشعار نیست ..
|
|
|
|
|
سحر آمد بساط تیرگی رفت//
سحر آمد گل مهتاب وا کرد
|
|
|
|
|
دل میرود ز دستم ،من گشنمه خدایا
آخر جنازه ی من ،خواهد شد آشکارا
|
|
|
|
|
پدری در پی یک لقمه ی نان
داد میزد ;نمکی!!!
|
|
|
|
|
عاشقی سوخت شد دود ، در غزل دختر شهر
عشقی در کار نبود ، در غزل دختر شهر
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۲۴ پست فعال در ۱۵۴۷ صفحه |