سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 22 فروردين 1404
    13 شوال 1446
      Friday 11 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ كنند، ولی به یكدیگر می گویند تا در حفظ آن شریك باشند. داستایوسکی

        جمعه ۲۲ فروردين

        اشعار دفتر شعرِ 1 شاعر مهرداد نصرتی مهرشاعر

        مهرداد نصرتی مهرشاعر

        آهای! های! سلام! منم، مهرشاعر، صدایم را می‌شنوی؟ اینجایم! کمی اینسوتر.............
        ۳۶۴ بازدید     ۱۴ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد نصرتی مهرشاعر

        الفیه خوان شلفیه خوان رفتم سوی اهل سخن شاعر جماعت با تعجب خیره مانده سوی من آن جانب اهل شعر ن
        ۱۸۳۱ بازدید     ۲ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد نصرتی مهرشاعر

        آهای شما عاشقایی که دلهای خراب دارین یه قصه گوی شهرزاد، بجای قرص خواب دارین آهای! شما جوونایی که د
        ۳۵۶ بازدید     ۳ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد نصرتی مهرشاعر

        گرچه علم غیب تنها نزد باری بوده است صد نشان دارد که پیش رو چه کاری بوده است گفته بودیم و شما د
        ۳۲۷ بازدید     ۵ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد نصرتی مهرشاعر

        با چشمهایش یک نگاه انداخت بر دوربین، نه بلکه بر انسان بر تو مخاطب! بر من شاعر بر من، بله بر تو، ب
        ۴۳۷ بازدید     ۵ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد نصرتی مهرشاعر

        به خـانه نفـوذ ترک و تازی ممنوع داعش‌بازی و فـرقه‌سـازی ممنوع آن‌دست درازی به‌خودت سیلی زد همسـای
        ۵۵۷ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد نصرتی مهرشاعر

        ای آنکه بطن حرف شما را به خرج نیست نفست هر آنچه خواست در آن حکم درج نیست با آن سخن به واقع به تو ن
        ۲۷۵۳ بازدید     ۱۰ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد نصرتی مهرشاعر

        به همان گوشۀ ابروت که خم افتاده است باز چشمان تو در راه ستم افتاده است مست کرده، سر دشنام و شک
        ۴۸۳ بازدید     ۳ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد نصرتی مهرشاعر

        وقتش که شد تمام تنش درد می­کند وقتش که شد تنش عرق سرد می­کند هی پلک­هاش می­پرد و اشک می­زند
        ۵۳۵ بازدید     ۵ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد نصرتی مهرشاعر

        کار یارو است راه حل بزند و کلاه از سر کچل بزند بیت رمال را ببیند و بعد بیت الاموال را بغل ب
        ۳۶۴ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد نصرتی مهرشاعر

        قصه ات را بر پر آواز قو خواهم نوشت تو فقط لب باز کن، من مو به مو خواهم نوشت بغض کردی!؟ آه گیرا
        ۴۹۰ بازدید     ۱۱ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد نصرتی مهرشاعر

        چادر نمی پوشاند شرم آس و پاسش را تا چه رسد آن تازه کاری و هراسش را تا بستن هر دکمه یک جان دادن است
        ۴۰۸ بازدید     ۱۴ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد نصرتی مهرشاعر

        زمین آه کشید آنگاه که غبارآلود آسمان جیغ می کشیدند ارابه های دیوانه تا بازگردانند مرا از سرزمین
        ۴۰۰ بازدید     ۱۲ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد نصرتی مهرشاعر

        هرچند هم به من بفروشی گران فقط حیف ست در ازاش بخواهید جان فقط حرف از نگاه توست که شد آرزوی من ای
        ۵۳۷ بازدید     ۳۸ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد نصرتی مهرشاعر

        یک نفر ما را صدا کرد:آی دکتر، دیگری فکر کرد آنجا پزشکی مفت پیدا کرده است زود گفت: آقای دکتر! آخ زا
        ۳۹۱ بازدید     ۱۰ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد نصرتی مهرشاعر

        شاعری شاید بیاید به سر و قدّم، نه جرم شاعری بوده خلاف آخرین حدّم، نه جرم گفته‌ای وجدان مجرم ما
        ۴۱۶ بازدید     ۱۰ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد نصرتی مهرشاعر

        هی ها! رئیس قافله! یک لحظه لطفاً ایست! من خواهرم تشنه است، همراه شما آبی ست؟ به ما نگاهی کرد، فرما
        ۶۸۵ بازدید     ۱۶ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد نصرتی مهرشاعر

        {یادآوری: سلام. همانطور که همیشه عرض کرده ام، اشعار انتقادی و طنز بنده به هیچ روی مخاطب خاص ندارد و
        ۴۴۹ بازدید     ۱۲ نظر

        ادامه شعر

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        سید مرتضی سیدی

        معلمت همه شوخی و دلبری آموخت جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین به چین زلف تو آید به بتگری آموخت هزار بلبلِ دستانسرای عاشق را بباید از تو سخن گفتنِ دری آموخت برفت رونق بازار آفتاب و قمر از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت همه قبیله من عالمان دین بودند مرا معلم عشق تو شاعری آموخت مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت
        شاهزاده خانوم

        دل های ما به صحن حرم خوش نمی شود ااا ما هم چنان کبوتر بی آشیانه ایم
        محمد حسنی

        م گفته ها را شنیدیم ناگفته ها را در بغضی فرو بردیم دیدیم رسیدن ز گفته ها نمی آید
        شاهزاده خانوم

        درویش ها به فقر خیانت نمی کنند ااا ما دست های پوچ به یک هیچ قانعیم ااا بیت دوست داشتنی بود بازم نوشتم
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        قلبم چنانش می تپد کز پیرهن بیرون جهد ااا آیَد کنار قلب تو عشق و سلام ات بر دهد ااا بخشی از یک غزلم ااا سپاس بدروددد

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4