دوشنبه ۳ دی
اشعار دفتر شعرِ 1 شاعر مهرداد نصرتی مهرشاعر
|
|
آهای!
های!
سلام!
منم، مهرشاعر،
صدایم را میشنوی؟
اینجایم!
کمی اینسوتر.............
|
|
|
|
|
الفیه خوان شلفیه خوان رفتم سوی اهل سخن
شاعر جماعت با تعجب خیره مانده سوی من
آن جانب اهل شعر ن
|
|
|
|
|
آهای شما عاشقایی که دلهای خراب دارین
یه قصه گوی شهرزاد، بجای قرص خواب دارین
آهای! شما جوونایی که د
|
|
|
|
|
گرچه علم غیب تنها نزد باری بوده است
صد نشان دارد که پیش رو چه کاری بوده است
گفته بودیم و شما د
|
|
|
|
|
با چشمهایش یک نگاه انداخت
بر دوربین، نه بلکه بر انسان
بر تو مخاطب! بر من شاعر
بر من، بله بر تو، ب
|
|
|
|
|
به خـانه نفـوذ ترک و تازی ممنوع
داعشبازی و فـرقهسـازی ممنوع
آندست درازی بهخودت سیلی زد
همسـای
|
|
|
|
|
ای آنکه بطن حرف شما را به خرج نیست
نفست هر آنچه خواست در آن حکم درج نیست
با آن سخن به واقع به تو ن
|
|
|
|
|
به همان گوشۀ ابروت که خم افتاده است
باز چشمان تو در راه ستم افتاده است
مست کرده، سر دشنام و شک
|
|
|
|
|
وقتش که شد تمام تنش درد میکند
وقتش که شد تنش عرق سرد میکند
هی پلکهاش میپرد و اشک میزند
|
|
|
|
|
کار یارو است راه حل بزند
و کلاه از سر کچل بزند
بیت رمال را ببیند و بعد
بیت الاموال را بغل ب
|
|
|
|
|
قصه ات را بر پر آواز قو خواهم نوشت
تو فقط لب باز کن، من مو به مو خواهم نوشت
بغض کردی!؟ آه گیرا
|
|
|
|
|
چادر نمی پوشاند شرم آس و پاسش را
تا چه رسد آن تازه کاری و هراسش را
تا بستن هر دکمه یک جان دادن است
|
|
|
|
|
زمین آه کشید آنگاه
که غبارآلود آسمان
جیغ می کشیدند
ارابه های دیوانه
تا بازگردانند مرا
از سرزمین
|
|
|
|
|
هرچند هم به من بفروشی گران فقط
حیف ست در ازاش بخواهید جان فقط
حرف از نگاه توست که شد آرزوی من
ای
|
|
|
|
|
یک نفر ما را صدا کرد:آی دکتر، دیگری
فکر کرد آنجا پزشکی مفت پیدا کرده است
زود گفت: آقای دکتر! آخ زا
|
|
|
|
|
شاعری شاید بیاید به سر و قدّم، نه جرم
شاعری بوده خلاف آخرین حدّم، نه جرم
گفتهای وجدان مجرم ما
|
|
|
|
|
هی ها! رئیس قافله! یک لحظه لطفاً ایست!
من خواهرم تشنه است، همراه شما آبی ست؟
به ما نگاهی کرد، فرما
|
|
|
|
|
{یادآوری: سلام. همانطور که همیشه عرض کرده ام، اشعار انتقادی و طنز بنده به هیچ روی مخاطب خاص ندارد و
|
|
|