دوشنبه ۵ آذر
اشعار دفتر شعرِ تقدیر سردم شاعر سید رضا کاظمی اندبیلی
|
|
حالم مپرس که دلم سخت بی آشیان شده است
از رسم روزگار دیده ی ترم به خون گریان شده است
|
|
|
|
|
یا رب چیست سِر نهفته در این محبت
تا قطره ای خوردم ، دریایی گریستم
|
|
|
|
|
هر شبــ به امــیدے به در و پنجره دوزم
این دیده ے خونین جگرم هیس! مڪن فاش
با درد تو من ســـاختم و
|
|
|
|
|
بگذار ثانیه ثانیه از خیال تو را ببافم و ببافم
|
|
|
|
|
من از گردش ایام بی تو آرامی ندارم
تو رفتی و از درد بی درمان امانی ندارم
|
|
|
|
|
سیب کال باغ همسایه را، شاخه عاصی نصیب ما نمود
ورنه آدم مگر دیوانه بود ،آدمیت را به خاک واصل نمود
|
|
|
|
|
به سحرخیزی مرغان غزل خوان قسم
|
|
|
|
|
بلبلی تنها شدم باغ و بُستــــــــانم چه سود
آشیان ویران شد و نغمه و سازم چه سود
|
|
|
|
|
بے وفـــــا دستم بگیر افتـــــــــــــــــــــاد ام بر دست ها
جاے این دست گیریت،بر من شماتت میڪنی؟
|
|
|
|
|
رفتی و هر جا ز خود عطر محبت ریختی
با تاری از گیسوی خود ما را به دار آویختی
بر در و دیوار شهرتصوی
|
|
|