جمعه ۷ دی
اشعار دفتر شعرِ واژه های بارانیم برای تو... شاعر مهگل بارانی(باران)
|
|
چشمانم را میبندم و حضرتِ حافظ را قسم میدهم به جانِ شیرینِ معشوقه اش...
|
|
|
|
|
محكم تر بغلم كن...
یکی کن اینتن به تن های جداافتاده از هم را،
پیوند بده به تنت ،این دلِ افسارگسیخ
|
|
|
|
|
عالَمی با نَفَسَت آه کشیدند وَ من...
هرشب از آهِ تو هَردَم نَفَسم بند آمد
|
|
|
|
|
روحم را گذاشت در صندوقچه ای کهنه با قفلی زنگ زده بست و دفن کرد...
|
|
|
|
|
تو نیستی شب مهتاب ندارد و فرقی نمیکند از کوچه گذشتیم بی تو...
|
|
|
|
|
لعنتی خسته ام از دوری و بی تاب شدن
پای دلگیرترین خاطره ها آب شدن..
|
|
|
|
|
زود برگرد،سیگار عامل اصلی سرطان است
|
|
|
|
|
کاش در آن سال خرداد بیست و هشت روزه بود...
|
|
|
|
|
خیالم راحت است قلبت اینجاست در جیب چپ پیراهن تنهایی ام...
|
|
|
|
|
کاش سرنوشت سر ناسازگاری نگذارد با ما...
نمیخواهم سرخی لبانم سیاه شوند...
|
|
|
|
|
نمیدانم خیراتیست برای فاتحه خوانی قلب مرحومم،
یا یادبودی برای باهم بودنمان...
یا شاید به یاد نخل
|
|
|
|
|
صدای محکمت مدام در سرم میپیچد،مثل پژواک فریاد بلندی مقابل اورست
|
|
|
|
|
وای خدای من چه کسی حال این پرنده محبوس که میل به پرواز دیوانه اش کرده را میفهمد؟
انگار یک گردان در
|
|
|
|
|
چه تشویش زبان نفهمی دچارم شده
|
|
|
|
|
دلم فریاد میخواهد، فریادی به وسعت ریزش بهمن... درست وسط خرداد
|
|
|
|
|
صدایی در گوشم بی توقف میکوبید...
صدای قلب تو بود...
|
|
|
|
|
میخواهم بدانی که
«چه بی تابانه میخواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری»
میخواهم وقتی می آیی،زیر چ
|
|
|
|
|
کاش وقتت را کمی صرف من کنی آنوقت تمام خستگی هارا یک به یک با حوصله از تن عزیزت بیرون میکشم...
من ه
|
|
|
|
|
چه چیزی دستانم را گرم و آرام میکند و اشکهایم را از گونه میزداید جز دستهای داغت؟
چه چیز حال لبهایم ر
|
|
|
|
|
حالا من همان دیوانه شهره شهرم،،،
چشمانم تار شدند،
دستانی قوی گلویم را میفشارند...
اگر نباشی،فردا
|
|
|
|
|
با عذر خواهی فراوان بابت ناقص بودن این دلنوشته در پیج قبلی
|
|
|
|
|
در تبعیدها پر از مقیاس ها شدم باز...
|
|
|
|
|
من به تو مریضم،
تو به تمام من سرایت کردی...
|
|
|
|
|
چشمان بی قرارم را میبندم شاید بیایی...رابطه عجیبی دارند رفتن من و آمدن تو
|
|
|
|
|
بدون تو چه حسی به روز برفی میتوان داشت؟؟
برای آمدنت ثانیه شماری میکنم،
وای...
نکند راه ها بسته شو
|
|
|
|
|
بدون توچه حسی به روز برفی میتوان داشت؟
|
|
|