يکشنبه ۲۷ آبان
|
دفاتر شعر مهگل بارانی(باران)
آخرین اشعار ناب مهگل بارانی(باران)
|
چشمان بی قرارم را میبندم،
شاید بیایی...
رابطه عجیبی دارند رفتن من و آمدن تو...
خودم را به خواب میزنم تا شاید بیایی و انفاست را نفس بکشم...
چشم باز کنم و ببینم برایم روی آینه چیزی نوشتی...
تو شاید ندانی من با آن نوشته ها زندگی میکنم...
درآوردن اشکهای ماه پیشکش...
اشکهای مرا بد درآوردی...
تو شاید خیلی چیزها را ندانی...
وقتی میگویم دوستت ندارم،
کاش بفهمی درست همان وقت بیشتر از هروقتی عاشقتم...
درست همان هنگام نیاز دارم که محکم در آغوشم بکشی و بگویی بیجا میکنی که دوستم نداری،
من دیوانه وار عاشقت هستم اما...تو سکوت کردی😔
کاش بفهمی تناقض حرفهایم را
که.این جمله دروغکی سلاحیست برای جلب توجه درگیرت... پادشاه مغرور قلب من...کاش وقتت را کمی صرف من کنی آنوقت تمام خستگی هارا یک به یک با حوصله از تن عزیزت بیرون میکشم...
من همان دیوانه ام که باران را قطره قطره میشمارد...
همان...
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.