دوشنبه ۲۴ ارديبهشت
|
|
چشمت که شوخی می کند دل را به یغما می برد
|
|
|
|
|
تا زنده ایم....با همان وقار
می بینم تو را!.....با اشک هایی گستاخ
بر لبخندهای خاک!
|
|
|
|
|
بیا دنیا کمی فرهادتر باش
از این ویرانگی آبادتر باش
|
|
|
|
|
خمیده قامت من وز گرانی گناه
شکسته بال و پرم ز حیرانی گناه
|
|
|
|
|
دستان ناز تو
می زند
نقش خاطره
بر تار و پود
عاشقانه ها....
|
|
|
|
|
1-
گلی برای زنی
زنی برای دلی
دلی برای شبی
شبی برای تبی
تبی برای لبی
لبی برای ......
برای...
|
|
|
|
|
وقتی سراب پیش لبم نا تمام مرد
مردانگی غروب شد و خوش مرام مرد
|
|
|
|
|
حسرت٬ تو صداش موج می زد
نگاهش سنگین بود
روز وداع آسمون خونین بود
دلم لرزید
خموش بودم
چشمام با
|
|
|
|
|
یا تبعید می شوم
گمنام و بی پناه
در عصر تو از تاریخ رانده می شوم
یا قصه می شوم ......
|
|
|
|
|
خوبان به اصحاب ریا کاری ندارند....
|
|
|
|
|
خواه از تفنگی مدرن
خواه
چشمان نیم باز تو
|
|
|
|
|
دیگر نمی خندم
عهدی نمی بندم
|
|
|
|
|
کجا رفتی عزیز دل
بدون تو گل لبخند
خشکیده است
|
|
|
|
|
ازتبارمریمم؛
مقدس
اماآلوده به تو
مریم رستاک
|
|
|
|
|
بتابان آفتاب رخ ز شرق انتظار...
|
|
|
|
|
می ریزم به هم تا نگام می کنی
نگات زلزله س بیستو چن ریشتره
یهـو دیدی از بـم خـراب تر شـدم
همین جور
|
|
|
|
|
عشق میسوزاند چرم را
چه رسد انسان را
|
|
|
|
|
صد حنجره فریاد شباهنگم...
|
|
|
|
|
زمین
اگر عاطفه اش را گم نکرده بود
|
|
|
|
|
هر که را با یک اشاره ازخودش بی خود کنی
|
|
|
|
|
تعریف و تمجید از عشق خود .از از خودگذشتگی های او.
|
|
|
|
|
فرصت ؛
استعدادِ
کشفِ
لحظه های بارور.
|
|
|
|
|
میانِ فرکانسِ موج های امروزی....
|
|
|
|
|
.....هاکو
پرشا
من
و دژخیمان آینده خوار و.....
|
|
|
|
|
مانند محکومی که حکمش چند بار اعدام...
می میرم و می میرم و می میرم این ایام
|
|
|
|
|
دیشب آ سمان
آ بی رنگ
تمام ستارگانش
|
|
|
|
|
ﺷَﺮَﺭﺍَﻓﮑﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﺑَﺮﺩﻝ،ﺗﻮ ﺑﺎ ﺻَﻬﺒﺎﯼِ ﭼﺸﻤﺎﻧَﺖ
//
ﺧﺮﺍﺑﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﺟﺎﻧﺎ،ﺑﯿﺎ ﺟﺎﻧﻢ ﺑﻪ ﻗﺮﺑﺎﻧَﺖ
//
|
|
|
|
|
جهان آخرت کنند آدمی را ز غربالی تنگ جدا..
خوبان از بدان سوا شوند و روند سوی خدا
جهنم سوزان رون
|
|
|
|
|
یک حقیقت را شنیدم از فرنگ //
در تعصب مردکی آمد به جنگ
|
|
|
|
|
این نقطه چین ها که
قیچی تیغ گذاشته بیخ گلویشان
|
|
|
|
|
دور از وطن
تبعيد شدم به شهر آدمكها
لبريز پاييزم
لبريز آب انگورند موهوم
تلو تلو ميخورند
به من فح
|
|
|
|
|
من لبم خشک می شود اما / قلب صافم همیشه بارانیست
چاه چشمم کویر خشکیده است / ابرهای دلم بیابانیست
هر
|
|
|
|
|
بُگذر ز خطایِ من گرعشق خطا باشد
کاین دل نکند ترکَش هرکَرب وبلا باشد
|
|
|
|
|
لطفاً بِنِشین، نرو، مرا گلچین کن
کام لبت از لبان من نوشین کن
تنهام، بیا به خلوت چشمانم
داما
|
|
|
|
|
به تنهای خودم عادت کرده بودم.
وبه تک تک لحظه های سکوتم خو گرفته بودم.
آمدی بدون هیچ عذری و بهانه
|
|
|
|
|
قصه گوی شب شیراز . دانی به تو مشتاقم..
|
|
|
|
|
همش توی خودم تکرار می شم
...
علی رفیعی
|
|
|
|
|
اي جاودانه سپيد
مرا مرور كن
|
|
|
|
|
در شبم من ماه را گم کرده ام...
|
|
|
|
|
من مانده ام و یک قلم مست تر ازمن
او راوی عشق است و کمی مردتر ازمن
|
|
|
|
|
غیرتت را من بنازم همّتت والا بود
|
|
|
|
|
تمام ديـده ي شهـر انتظار ديـدن توست
زبان شهــر همه نغمــه ي شنيدن توست
|
|
|
|
|
به باغ و بلبل و چمن دگر نمی رسد سبو
چرا سبوی خویش را چنین ویار کرده ای
|
|
|
|
|
جاده مسافر می خواد مسافرش منم من ... فاصله ها دل میخواد رهگذرش منم من
|
|
|
|
|
کاش همشهری ات بودم
شکل رویای رنگی ات بودم
|
|
|
|
|
روزی که می رفتی ز چشمانِ تو فهمیدم
هر روزِ عمرِ مانده جز " شامِ غریبان " نیست
|
|
|
|
|
در بهشت رویا
من لب می شوم
تو بوسه می شوی
من گناه می شوم
تو وسوسه می شوی
|
|
|
|
|
آواری
از فرهنگ تاریکی،
و تاریکی،
تار ذهن،
و آن،
طوق بردگی،
و طوق،
زهر مرگ،
ن
|
|
|
|
|
یاد دارم که در زمانِ قدیم - شاعری رفت پیشِ مردِ حکیم
|
|
|
|
|
در خیال بافی ام
موهایت را
به زیبایی خیال می بافم
روبان قرمزت
|
|
|
|
|
امشب ز هوای تو دگر خواب ندارم
یک چشم به در دارم و ارباب ندارم
|
|
|
|
|
آهو برمیدستی وما را نتوان....................
|
|
|
|
|
صبوری کن ، صبوری کن ، صبوری ...
|
|
|
|
|
از هم آغوشی خور ودریا
ابر می زاید قطره را
|
|
|
|
|
درد دلم باید از این هم بیشتر باشد!
سهمم اگر از خاطرت چشمان تر باشد
من خسته ام از بس دعا خواندم،
|
|
|
|
|
قسم بر ناله های آب ؛ دریا ،
پر ازاشگم مرا دریاب دریا،
دلم دیوانه ی خورشیدچشمیست
که ازچشمم رب
|
|
|
|
|
وقتی که با من شی
سرما کنارم نیست
فرق داره اینجا
غصه کنارم نیست
|
|
|
|
|
ﻏﺮﻭﺭ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ
ﺩﺳﺖ
ﺍﺯ ﺧﯿﺎﻝ ﺗﻦ
|
|
|
|
|
1)
چه ساده
داغ هرزگی
بر پیشانی
سپید رخشان
دشت آزادی
خالکوبی کردیم
|
|
|
|
|
صدایم می زنی آقا ، خطابت می کنم بانو
برای دیدنت دل را ، به دریا می زنم بانو
از آن روزی که مهر تو ن
|
|
|
|
|
خدایان هنوز خون می طلبند و قربانی
|
|
|
|
|
اینجا همه دنبال دری هستند و ...
|
|
|
|
|
تهران/ همیشه مسافر است...
|
|
|
|
|
حالا هفتاد دو شب می مونه
تا محرمت که آدم سازه
انتظارش منو عاشق کرده
لحظه ای که در هیئت بازه
چا
|
|
|
|
|
آنچه شد باعث تبعیدی ما گندم بود
نه هماغوشی با دختررزدرخم بود
|
|
|
|
|
باز آمدم و عشق و صفا کردم و رفتم
ابراز ارادت به غریب الغربا کردم و رفتم
|
|
|
|
|
ماه را با گوشه ی چشمت به دام انداختی
|
|
|
|
|
درشبی مهتاب گر کوکب شماری خوشتراست
عشق بازی باتو هم اندر کناری خوشتر است
|
|
|
|
|
در هوای عاشقی بی اختیاری خوب نیست ..
|
|
|
|
|
ما مست تو ایم و می دگر لازم نیست
در می کده ی تو این چنین باید زیست
فردا که کنند ،روحمان را در
|
|
|
|
|
هزاران شب نشستم من به میخانه که بازآیی
|
|
|
مجموع ۱۲۴۰۶۲ پست فعال در ۱۵۵۱ صفحه |