جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر مرتضی حاجی آقاجانی
آخرین اشعار ناب مرتضی حاجی آقاجانی
|
حسرت٬ تو صداش موج می زد
نگاهش سنگین بود
روز وداع آسمون خونین بود
دلم لرزید
خموش بودم
چشمام باز بود
نگاهم کور
وجودم پریشان بود
اشکی از چشمام چکید
گل سرخ امیدم
خشکید
یکدفعه آهنگ دویدن را سرودم
بادی وزید
پریشانیم افتاد و شکست
ماه غروب کرد
همه جا تاریک شد
احساسم را به درختی آویختم
تا ردپای نگاهش را دنبال کنم
بوی صدایش
طنازی و شامه نوازی میکرد
منگ و مبهوت بودم
رایحه آوایش را در ذهنم مرور کردم
پیله سکوتم را بشکستم
و فریاد تنهاییم را نگاشتم
قلمم خشکید
صدایم لال شد
وجودم
مملو از حجم تهی!؟!
به انتهای بن بست فراغ رسیدم
او رفته بود!؟؟
اشکم سرازیر شد
خشکسالی به بار آمد
تیمم کردم
سجاده بندگی ام را
از روی غبار طاقچه دلم برداشتم
و بسوی قبله حاجاتم
جاری شدم
حال ٬من بودم وخدا
و یک دنیا نگاه پر حسرت.....
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
نگاهش سنگین ،
روز وداع آسمان خونین ...
دلم لرزید
خاموش بودم
چشمام باز
نگاهم کور
وجودم پریشان
اشکی از چشمام چکید
گل سرخ امیدم
خشکید
یکدفعه آهنگ دویدن را سرودم
بادی وزید
پریشانیم افتاد و شکست
ماه غروب کرد
همه جا تاریک
احساسم را به درختی آویختم
تا ردپای نگاهش را دنبال کنم
بوی صدایش
طناز و شامه نواز
منگ و مبهوت
رایحه آوایش را در ذهنم مرور کردم
پیله سکوتم را بشکستم
و فریاد تنهاییم را
قلمم خشکید
صدایم لال
وجودم
مملو از حجم تهی!؟!
به انتهای بن بست فراغ(فراق) رسیدم
او رفته بود!؟؟
اشکم سرازیر
خشکسالی به بار آمد
تیمم کردم
سجاده بندگی ام را
از روی غبار طاقچه دلم برداشتم
و بسوی قبله حاجاتم
جاری شدم
حال ٬من بودم وخدا
و یک دنیا نگاه پر حسرت.....
باسلام بزرگوار ....همانطور که قبلا گفتم زیبا می نویسید.اما بگمانم وجود برخی افعال از این دلنوازی می کاهد.با اجازه شما شعرتان را اینطور خواندم.
هدف فقط مرور آموخته ها ست .من هم شاگرد کلاس نابم .موفق باشید