دیگر بس است
توبه می کنم
خرافات بماند برای اهل جهل
من بر حقیقت چشمان تو سجده میکنم
مست میکنم
داد میزنم
روبروی پنجره فریاد می زنم
درحیات خانه ات
در فصل کوچ پرندگان
سار می شوم
دربزم عارفان شب زنده دار
دف و تنبور و تار می شوم
امن می شوم
برای حفظ جان تو از شردشمنان
آشیان کبوتر و غار می شوم
جهد میکنم
با عاشقان تو
در هرکجای جهان جنگ می کنم
یا می سوزم و می میرم و خاک می شوم
یا با فتح سرزمین تنت
در بین سپاهیان تو
سردار می شوم
آواز می شوم
یا ورد ملائک و صوت داوود می شوم
یا در بهشت آروزهایم
خسته و دلگیر و بی رمق
زیر پای تو بوته ای خار می شوم
یا تبعید می شوم
گمنام و بی پناه
در عصر تو از تاریخ رانده می شوم
یا قصه می شوم
افسانه ی مردی که نیست
هرشب میان دستان تو بیدار می شوم
درخت می شوم
یا سایه ی مرا در آغوش می کشی
یا قطع می شوم
قلم و دفتر و اشک می شوم
در شاه بیت غزل های شاعران
جاودانه تکرار می شوم
تقدیر من اینگونه شد
دوستت دارم با توآغاز می شود
وای
اگر نباشی چه می شود؟
از ماه و مهتاب و عشق بیزار می شوم
شبی که میروی
بیمار می شوم
دیگر به شهر من برنگرد
باور نخواهی کرد
قبل از سپیده ی مرگ
به دست خویش بر دار می شوم
م.حریفی
یا قصه می شوم
افسانه ی مردی که نیست
هرشب میان دستان تو بیدار می شوم
درود برادربزرگوارم
بسیارزیبا وبااحساس بود