پنجشنبه ۶ دی
|
|
از مکه چه بهتر به طواف تو درآیم
از شرک و گناه و بد و بدتر بدر آیم..
|
|
|
|
|
چه جفاها که نکردست خیالت با من...
|
|
|
|
|
این کاغذان گره خورده به جوهریم
ما هیچیم دست توست بر هخام خویش
|
|
|
|
|
نشستنت کنارم اتفاقی نبود...
|
|
|
|
|
زمانه ای که مرا فرصت اشارت داد
به طالعم خود او وعده بشارت داد
|
|
|
|
|
چه عشقی جز خداوند است که عالم را پناه آمد
که هر بنده به درگاهش، اسیرِ لطف و راه آمد
|
|
|
|
|
شعر جاری شده در جان و دلم
چه کسی گفته که شاعر شده ام
من فقط گاه گداری به مشامم جاری
میشود عطر
|
|
|
|
|
ما ز اهریمنِ دون ،
درس ها گرفتیم
|
|
|
|
|
من جانم و جانِ جانان تویی
|
|
|
|
|
عوض شد بعد تو دنیای من ، گفتم برایت؟
|
|
|
|
|
جنگل عاشق پروانه دروغ است دروغ
|
|
|
|
|
یار مشغول نماز است بپوشان جان را
باد آورده به ساحل نفس مرجان را
گر چه او اهل رمی و جمرات است ولیک
|
|
|
|
|
من ا ز قماش بی نیازی ام
بی رنگ و بی رائحه و بی طعم
رقیق تر از نور
دقیق تر از اندیشه
زلال تر از ز
|
|
|
|
|
توبه ی مستی ندارد پیش ساقی اعتبار ..
|
|
|
|
|
کی ئەڵی ئەۆینداری خەراوە؟!
من خۆ لە ناوانی زانیاری باشه یان ماڵ؟!
تووم ئیختیار کردەوە!
|
|
|
|
|
ماندی میان ماندن و رفتن به اعتصاب
دیگر نمانده حوصله و شوق انتخاب
درگیر با سؤال سکوتی که بیجواب
م
|
|
|
|
|
وقتی که در این سینه خبرچین داری
|
|
|
|
|
نشسته ام...اینجا...همینجا
در ایوان آبان
|
|
|
|
|
کیست که گوید مرا حیدر کرار کیست؟
عرصه ی آفاق را محرم اسرار کیست؟
|
|
|
|
|
طنین گام های عابری سرخورده می آید
صدای بال کفتر های باور مرده می آید
|
|
|
|
|
شَوی روشنْ زِ دل اکنونْ که شاید دلْ شَوَد اَفسوس
زِ عشقْ تو ای معشوقْ یارْ نگاهم میکُنی اَفسوس
م
|
|
|
|
|
یک مرد میانسال حدودا دو سه شب پیش
آمد به در شرکتمان با پسر خویش
|
|
|
|
|
کاش می شد پرسید!
تا طلوع خورشید چه کسی وقت دارد
چه کسی آفتاب صبح را خواهد دید...
|
|
|
|
|
خود ز خود گم شَم ز خود آیم برون
|
|
|
|
|
میخندم و میخندم، چون که دگر آزادم
میرقصم و میرقصم، سرمستم و دلشادم
|
|
|
|
|
خاطرههای ما، مثل شعله میسوزند
در تاریکی شبها، مثل نور میدرخشند
|
|
|
|
|
من دلم دیگر برای این همه غم جا ندارد
|
|
|
|
|
توقع نداری که من بگذرم، زجذاب جیران چشمان تو
جمیع جهات جمع در جلوه ی پر ازعیش لبنان چشمان تو
|
|
|
|
|
مامان میگه برگردیم
بابا ، میگه نه
|
|
|
|
|
پرسیدم آقا اتوبوس می رود مشهد ؟!
|
|
|
|
|
باید که بر کنم قمار بی هدف
کشانده است مرا به جای بی علف
|
|
|
|
|
با صدای هر باران
راه میبازد دلم
پر میگشاید
قلب لرزان
شکل ترانه میگیرد
این خیال خام
با صدای
|
|
|
|
|
چو ماهی میتپد جانِ بیقرارِ من
|
|
|
|
|
تو غایب از نظری و به جستجوی توام!
|
|
|
|
|
✍️ترانه سرا: م.مدهوش( یامور)🕊️
🎧دکلمه: بانو هستی احمدی💫
|
|
|
|
|
نور به ظلمت تابید با نام بزرگ فاطمه
حس حضور خداوند آمد به رنگ فاطمه
با طلوع مولود عترت نور به قلم
|
|
|
|
|
دلم در حسرت یک آدم انسان
که پیدا میشود فردا و پس فردا
|
|
|
|
|
چند قدمی مانده به رفتن پاییز
این دخترک پر عشوه ی فصل ها
با پیراهن بلند نارنجی و
گیس های بافته ش
|
|
|
|
|
نگاهش آتشین و لشکری از ناز دنبالش
|
|
|
|
|
به نگاهت به مهتاب شب تار
به لطافت گل به بوسه بهار
|
|
|
|
|
ای کمان ابرو شهیدِ ناوکِ مژگانتم
من فراوان فیض از تو دیده ام قربانتم
|
|
|
|
|
"چتری" از پاییزِ غم، در دلم "وا" مانده است
در حضـورِ "پنجره" مهتـاب، تنـها ماندهاست
بُغضی از جن
|
|
|
|
|
نسل ما زائده ی تف شده روی علف زائد این باغچه بود
|
|
|
|
|
در دل شب، چراغی روشن است ...
|
|
|
|
|
قرب این قلب های شکسته
خدا مریض شده
|
|
|
|
|
صبح بخیر24
صبح این چنین پیامی، آمد زکوی جانان
هرجاست یارجانان، كانجاست صبح تابان
مردم خبر نمائيد
|
|
|
|
|
خدایا قلب من شفاف چون آیینه گردان
|
|
|
|
|
جان از تنمان رفت کو آمده برپا
دل از دلمان رفت کو آمده پیدا
|
|
|
|
|
برام چی مونده بجزیک بلم و دو پارو؟
|
|
|
|
|
بانوی بهاراست وپر از روسری زرد
|
|
|
|
|
وز قانون چرخ گردون شنیدهای
چرا خویشتن را زیاد بردهای
از نور و ظلمت و کمالت انسان
از وصف معدن
|
|
|
|
|
به آنی نگاهت دلم را ربود
دلی که فقط در خودش غرق بود
شده مات ومبهوت در آنِ آن
ز وحشی چشمان پر جذ
|
|
|
|
|
بیا که آبِ زمـــزم است، خیـال تـو
|
|
|
|
|
به نام خدایی که برای انسان عقل آفرید
به نام خدایی که به انسان قدرت تعقل بخشید
مانند لی
|
|
|
|
|
با تمام عشق و ایمان از وطن باید نوشت
|
|
|
|
|
سعادتیست مر این خستهی فراق حبیب
که فصل وصل شکوفد از اتفاق بهار
|
|
|
|
|
من زخم تو را،به هیچ درمان ندهم
|
|
|
|
|
سرشک دیده شوقم اگر ترانه شدم
طلوع نکهت صبحی پر از جوانه شدم
|
|
|
|
|
بارون بهاری
تو چشماته
وقتی نگاهش میکنم
پره اشکاته
بیرون میری
خدا تو مواظبته
حتی باهاش نیام
ک
|
|
|
|
|
چیزی نگو ، دستانِ من ، محتاجِ لمسِ مویِ توست / با یک سرابِ فاصله از مویِ تو محرم شدم
|
|
|
|
|
ز یک سلسله ایم ..؟
ای دل افشا مکنی نزدکسی راز مرا .؟
مزنی پیش رقیبان خودت سازمرا
همنشینی مکنی
|
|
|
|
|
مگه میشه دل من برای تو پر نزنه
|
|
|
|
|
«شکوفههای خیال»
آوای جغدی،
در هم شکست
سکوت شب را.
غم،
غریبهای آشنا،
در کوچههای بیانتها
|
|
|
|
|
من باشم و او باشد،یک جام و سبو باشد،من باشم و وی باشد،اهل دل و می باشد
|
|
|
مجموع ۱۲۸۶۵۳ پست فعال در ۱۶۰۹ صفحه |