سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        آزادی

        شعری از

        علی میرزاخانی

        از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ ۲ روز پیش شماره ثبت ۱۳۴۴۴۴
          بازدید : ۶۸   |    نظرات : ۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر علی میرزاخانی
        آخرین اشعار ناب علی میرزاخانی

        آزادی
        ـــــــــــ
        آدمی موجود عجیب‌یست!
        مُرَکَّب از حالات و هیجانات متفاوت
        محل غرش احساسات و موضوع خودنمایی افکار
        گاه چون آتش پاره‌ای، شعله اش سیمای سپهر را در می‌نوردد
        گاه چون صاعقهء، تیغ‌ش زمین را مجروح می کند
        گاه چون هاله‌ء توهم که مسافر تشنه در سطح بیابان می بیند
        گاه چون خسِ اسیر نوک خارست و در تیر رس اندک بادی
        و گاه چون دود شمعِ‌ست نشسته بر بال پروانه، که شمع خاموش و پروانه در شرُف پرواز.
        همینقدر در کمند شدت و ضعف و زیادت و نقصان
        این کیفیت وقوعی انسان است  و جریان حیات پر فراز و نشیب‌اش
        حیات که تابع کیفیت وجودی این موجود حی میباشد
        اگر چون صاعقه بود مشکلات را مجروح میکند
        اگر چون خسی ، اندک بادی بنیادش را بر می اندازد
        تا کشتی عمر در حرکت است موج‌های خون افشان اینچنینی در کمین خواهد بود
        و این اسارت و آسیب پذیری میوهء تلخ محیط اینجاست
        محیط که از مادر ، تندخو ، درشت رفتار و جنگجو متولد شده
        با رٲفت و الفت میانهء ندارد و چیزی به اسم مهربانی را نشنیده
        اینسان است که از عمق وجودم از آن تاریکی مخوف صدای کوزه گرِ می آید به نهایت غمگینی
        پنجره های امیدم را بسته
        گوش‌هایم تحمل شنیدن صدای پای باران را ندارد
        برف نومیدی صفحات عمرم را دربرگرفته
        دیگر از آن قامت رسا و خندهء ملیح خبرِ نیست
        قوس قُزحی ام در یخبندان فصل سرد
        جغد ها شبانه برایم مرثیهء عزا میخوانند
        اینسان است که آرزو میکنم :
        جرعهء از جام مرگ، در این قعر قفس تنگِ که دنیا اسم نهاده اند سر بر کشم تا بشکند میله های ضخیم که در بند کشیده مرغ ملکوت احساسم را
        چه بسا که من از جنس پروازم
        اوج خواهم گرفت تا آنجا که میله های زندانها نباشد
        در خواهم نورد تا آنجا که تیر صیاد ندیده باشد
        فتح خواهم کرد تا آنجا که دام احتیاج نروییده باشد
        من از قماش بی‌نیازی ام
        بی رنگ و بی رائحه و بی طعم
        رقیق تر از نور
        دقیق تر از اندیشه
        زلال تر از زمزم
        زنده تر از زندگی
        غنا را در سبکبالی و سبکباری دیده ام
         چه بسا مرز و بوم ابد ، دامن تعلق را نشاید
        بلی من از دامن مرگ می آیم خسته از پس کوچه های زندگی
        چون آب شیرین که رنج تصفیه را چشیده
        ملول از خفتگان در اسارتِ " ماندن "
        من جاری ام خواهم رفت حیات یعنی جریان
        ماندن یعنی آغاز فنا و تباهی
        من کبوتر مهاجرم
        که این دنیا فصلی کوچک‌یست از زندگی
        من برای رفتن آمده ام ، درب خروج را از بدو ورود دیده ام
        زحمتی برایم نیست چمدان باز نخواهم نکرد
        این خرگاه که آفتابش بر لب بام ها رسیده ، گوارای شما😌
        من رفتم
        ۶
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دیروز
        درود بزرگوار
        متن ادبی زیبایی است
        برای شعر شدن به عنصر خیال نیاز دارد خندانک
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        دیروز
        درود
        خوش آمدید
        موفق باشید
        خندانک
        محمد شریف صادقی
        ۲ روز پیش
        درود. متن ادبی قشنگی بود. به نظر جاهایی از متن هست که عملا به بیان شعری نزدیک است هر چند در کل شاید نتوان گفت این متن شعر است
        علی میرزاخانی
        ممنون از توجه تون آقای صادقی گرامی
        سلام گرم مارو در این هوای سرد پذیرا باشید
        از اینکه دقیق میخونید و اهمیت میدهید واقعا سپاسگزارم و انرژی میگیرم
        عرض بشه رشته تحصیلیم ادبیات نیست و از شعر و شاعری زیاد چیزی نمیدونم فقط شعر سنتی رو اونم در حد مثنوی و غزل مقلدانه بلدم و قواعد شعر سپید رو اصلا سر درنمیارم . این چیزیو که الآن مشاهده میکنید یه دلنوشته است که گاها مینویسم و یه چنلی تلگرام و توش میذارم
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        ۲ روز پیش
        قلمتون سبز
        به مهارتی شاعرانتان
        هزاران درودباد
        خندانک خندانک خندانک
        محمد اکرمی (خسرو)
        دیروز
        سلام و درود جناب میرزاخانی
        خندانک خندانک خندانک
        جواد مهدی پور
        دیروز
        درود بر شما جناب میرزاخانی گرامی

        زنده باشید به مهر

        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        ساناز قورخانه
        ۲۰ ساعت پیش
        درود بر شما
        دلنوشته ی خوبی بود
        دلشاد باشید 🌺
        صفورا کمربسته ،
        ۱۷ ساعت پیش
        درود بسیار زیبا💗👍
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2