يکشنبه ۲ دی
|
آخرین اشعار ناب احمد رضا شیخ
|
یک مرد میانسال حدوداً دو سه شب پیش
آمد به در شرکتمان با پسر خویش
یک دفعه بیافتاد به پای من و می گفت
که ای شیخ هدایت گر و ای عالم درویش
هر چند شما خاطرتان نیست ولی من
دارم دو سه ماه دگر یک محکمه در پیش
چندیست زنم کرده طلب مهریه اش را
با زخم زبانش زده بر قلب من آتیش
گفتم که غلط آمده ای شیخ کدام است
اصلا تو ببین هست بر این صورت من ریش
میگفت به همراه زنم آمده بودم
در محضر قبلی شما آخر تجریش
القصه گذشت آن شب و یک چند شب بعد
آمد به در منزلمان با دو سه تا دیش
گفتم که چه میخواهی و آن چیست به دستت
کمی سیم و دو تا فیش LNB گفتا که
گفتم مگر آن شب به تو توضیح ندادم
فامیل من این است نیم بنده از آن کیش
بر نام خود آخر بزدم دنده ی معکوس
دیدم که دگر "شیخ " نیم بلکه شدم " خيش "
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود