شنبه ۱ دی
اشعار دفتر شعرِ سودای عشق شاعر حسین نعمتی منعم
|
|
کیست که گوید مرا حیدر کرار کیست؟
عرصه ی آفاق را محرم اسرار کیست؟
|
|
|
|
|
بشنو از خوابی که بیدارت کند
رخنه در گفتار و کردارت کند
|
|
|
|
|
دست غدار به خون دل ما آغشته _
گوشه ی چشم نما تا که ورق برگردد
|
|
|
|
|
با حسن بودی و او طفلی خرد
کاش بودش علی همراه تو
|
|
|
|
|
راه پر پیچ و خم عشق خطرها دارد
شیر بیشیله این بیشه جگرها دارد
|
|
|
|
|
تا به چنگال اجل جسم جهان خونین است
هر که دلبسته به دنیاست دلش غمگین است
|
|
|
|
|
باید این چشمه بگرید به هوای من و تو
باید این باغ بخندد به صفای من و تو
|
|
|
|
|
تو می بینی هوای صلح امروز
و من امروز و فرداهای پیروز
به چشم خود ید بیضا بدیدند
ولیکن سامری را برگ
|
|
|
|
|
می رود بر روی نیزه آفتابی خون فشان
می رود تا عشق را روشن کند بر شامیان
|
|
|
|
|
فصل سرد کوچه ها دلگرم خورشید شماست
گرمی این مهربانی با تو چندین می شود
|
|
|
|
|
همیشه با خودم درگیرم ای عشق
چرا یک چاره بر هجران نباشد؟
بهار آید یقینا بعد سرما
تمام فصل ها بورا
|
|
|
|
|
دل به دریای جنون می زنم و می گویم
محو دریای تو ام بس که تلاطم دارد
|
|
|
|
|
عشق بنازد به چنین سروری
گردوغبار حرمش توتیاست
باز کند هر گره ای دست تو
تا ید بیضای تو مشکل گشاست
|
|
|
|
|
به یک ناز نگاه تو اسیرم
الهی بی تو در عالم بمیرم
بیا عالم همه، ارزانی تو
سراپای جهان قربانی تو
|
|
|
|
|
گفتم اگر لشکر غم خیمه زد
گفت غمی نیست زینب است
گفتم اگر مشکل ما عود کرد
گفت تو را عقده گشا زینب ا
|
|
|
|
|
عاشق صادق امام صادق است
بر تو ای عاشق، سلام صادق است
اعتلای دین و دانش منجلی است
میر مذهب تا اما
|
|
|
|
|
شاعری بغض غزل را آسمانی می کند
با ترنمهای باران شعر خوانی می کند
تک گل نرگس تبسم می کود در شعر من
|
|
|
|
|
بس که شیرین است طعم روشن چشمان تو
از کرامات نگاهت می شوم مهمان تو
پنجره پولاد چشمانت گره وا می کن
|
|
|