می روی تو پا به پای قافله
در میان تیر و تیغ و سلسله
می رود گامی جلوتر از شما
بر سرِ نی آفتاب قافله
می روی تو با هزاران خاطره
راه ِ شام و پای تو پر آبله
علقمه شرمنده از روی شماست
می روی تو با هزار و یک گِله
گر نگویم حرفی از غم، کافی است
داد و بیداد و جنون غائله
مست پیروزی سواران می روند
آه، اما آل حق بی راحله
واژه ها را باز باهم نوشت
تازیانه، نازدانه، فاصله
می چکد خون از دل غمگین ما
تیر غم تا می شود بی حوصله
کوچه ها را سنگ باران می کنند
شامیان در شهر شوم هلهله
آل عصمت را تماشا می کنند
« خارجی» در ازدحام و غلغله
می رود این قافله امیدوار
گرچه غمگین و اسیر و داغدار
می نویسم واژه ها ناقابل است
لطف تو بر هر دو عالم شامل است
صبح صادق می دمد آفاف تو
ظلمت از خورشيد فردا غافل است
تیرگی را سینه ات خواهد شکافت
مکر دشمن با حقایق باطل است
در دل ذرات عالم مهر توست
کشتزار دشمنان بی حاصل است
عاقلان در پای تو افتاده اند
پیش پای تو خلایق در گل است
همنفس با تو نفوس کبریا
خصم دون در این مسائل جاهل است
چهره ی تاریک شب خندان شده
قرص ماه بی مثالت کامل است
طاقتم را طاق کرده شام تو
فهم غم های اسارت مشکل است
التماس دعا _ حسین نعمتی _ منعم
مثل همیشه
زیبا و دلنشین
سروده اید
⚘⚘⚘⚘
رقص قلمتان ابدی