هر چه در منظر خورشید منور گردد
گرچه که سایه نشین است مصور گردد
پرتو مذهب تو قصه ی زیبا دارد
زان فروغ است که آفاق منور گردد
مهر تو در دل و جان صدق و صفا می ریزد
تا دل از هر چه که زشتی است مطهر گردد
مثل آن یار که بی چون و چرا صادق بود
مرحمت کن که مرا عشق مکرر گردد
اگرم امر کنی داخل آتش بروم
این نپرسم که چرا؟ امر میسر گردد
بیش از این پیش تو ای شاه گدایی بکنم
به مقامی برسم فاصله کمتر گردد
غنچه از عشق شما شوق تبسم دارد
سینه چاک است برایت گل پرپر گردد
دست غدار به خون دل ما آغشته
گوشه ی چشم نما تا که ورق برگردد
در هوای تو به پرواز در آید دل و کجان
قلب عشاق برای تو کبوتر گردد
هر که با مذهب نور تو قدم بردارد
زیر پایش مِلک و ملک مسخر گردد
گر به تعلیم تو دل رفت به سمت ملکوت
گر چه غرق به خون است مظفر گردد
دانس و فضل که خود عالم دیگر دارد
عالم علم تو در عشق پیمبر گردد
ما محبان تو با عطر تو آمیخته ایم
هرکه با رایحه ی دوست معطرگردد
اگراز یمن نظر سنگ گهر می گردد
مس جان نیز به الطاف شما زر گردد
التماس دعا َ حسین نعمتی _ منعم
وبردل نشست
هزاران درودتان باد
شاعر وادیب بزرگوار