شنبه ۱۶ تير
|
|
تو در بزم کدامین هرزه می رقصی؟
که در خانه همه رخت سیه پوشیده اند امشب
|
|
|
|
|
گل خوشبوی و خوشرنگی زمانی
رسید از دست خوشرویی به دستم
|
|
|
|
|
نقش عشق :
آن دم که عشق مطلع پندار می شود. /
نقش تو در ضمیر پدیدار می شود .*
|
|
|
|
|
نشستم رو ابرا كه بارون ببارم
نگاه كن به ابرا كه من بي قرارم
دلم گريه ميخواد،يه بغض و يه شونه
ببار
|
|
|
|
|
یاد یاران
مدتی در دل هوای یاد یاران کر
|
|
|
|
|
ما ، عزیــــــــزانِ دلِ پیــــــغمبریم
جمـــــله،فرزندانِ پاکِ حیــــدریم
|
|
|
|
|
شب های قیرگونه.. دیجورِنیل فام، در فصل سوز و سرد، با فقر و رنج و درد
جنگیده ایم.
|
|
|
|
|
((که چه))
چشم هایـت را مـیان خــــــــارپیـچیدی که چه؟
دور گیسویت چـــنین دستار پیـچـیدی که چه؟
ص
|
|
|
|
|
بخون با من که خالی شه دل دریا که تووو ساحل
سکوت گوش ماهی ها هنوزم ضجزمون میده
|
|
|
|
|
این ترانه بر روی ملودی نوشته شد و در مورد روزگار پیری وتنهایی در این دوران نوشته شده لطفا بخونید ونظ
|
|
|
|
|
لطیف می خندید
وقتی لطفش شامل حالم می شد
|
|
|
|
|
هجای واژه ی پایانی ای دوست
|
|
|
|
|
دانم که روزی روی قلب تو سرایت می کنم
|
|
|
|
|
اگر هرکس به وظیفه ی خود درست عمل کند دست جمعی کارهای مثبت و مؤثری انجام خواهیم داد. دفع شر اگر با زو
|
|
|
|
|
یه طرح تازه از قفس دوباره قاب میکنم
ترانه مینویسمو خلوتو خواب میکنم
یخ سکوتو هر نفس با گریه آب می
|
|
|
|
|
سینما جواب نمی دهد
نسخه ای دیگر بپیچ دکتر
راستی بوسیده ام غزل را نپرس
خیابان بالایی بود هگل
|
|
|
|
|
صاباحین باشلانیشی
سؤگینین باشلانیشیدیر
|
|
|
|
|
امید
در ورق های آغازین سپید فصلی نو
شهیق آرزوهای من،پر از اکسیژن هوای توست
|
|
|
|
|
شکسته بود پرَش ؛ حسرتِ پریدن داشت...
|
|
|
|
|
بیا به کوی رضا ، چشمه ی بقا اینجاست/
مقام امنیت خاطر و رضــــــــــــــا اینجاست...
|
|
|
|
|
زمستان تفسیرغم چشمان تو ست.....
|
|
|
|
|
من به آغوش همین
پنجره ایمان دارم.........
|
|
|
|
|
بستم به لب پنجره ات شال غزل را
بد جور گرفتم بخدا حــــــــال غزل را
|
|
|
|
|
ما ریش نداشتیم اما آنها
یک عمر فقط به ریش ما خندیدند !!!!
|
|
|
|
|
دست .یو. اس. ای. مــریــزاد ! اینهمـــه ! زد ایلــدرم .
ترکبــاز ی ، ترکتــاز ، از ناگزیری ، می
|
|
|
|
|
چون نداری علم و آگـــه نیستی
هین مکــن باعالـمان هـمزیستی
از حریمـت پا مـنه بیـرون،دمی
|
|
|
|
|
و با یک قهقه تنها ، حریف جام لا بودند
|
|
|
|
|
عمر روز كوتاه و طول شب دراز
|
|
|
|
|
فانوس دريايي من سوسو گرفته
يا كشتي طوان زده پهلو گرفته
|
|
|
|
|
هر لحظه این زندگی
ازتو حکایت میکند
|
|
|
|
|
كور است كور دیده آینده بین ما
|
|
|
|
|
تاثیر میذاره صدات رو کل احساسم
من به صدات هرجا که باشم خیلی حساسم
بیهوش میشم وقتی نیستی و صدات این
|
|
|
|
|
افتخــــارم هســت،عاشورائیم
عاشـــقِ عبــــاسم و مولائیــــم
|
|
|
|
|
ذهنم کفاف خـــــاطره ها را نمی دهد
این روسپی به رهگذران پا نمی دهد
|
|
|
|
|
دل های زمین
شیطون زمین می کند سنگ فرش
نقطه نقطه به ننگ
|
|
|
|
|
یلدا که شب تبلور امید است
جا مانده ز مهر کوروش و جمشید است
برخیز که هیزمی بر آتش بزنیم
امشب که شب
|
|
|
|
|
در قفس ماندم و امید ِ به آزادی نیست
یک نشانی ز همان وعده که می دادی نیست
داد از این طفل درونم
|
|
|
|
|
تو باشی کاش تا مردن کنار قلب غمگینم
|
|
|
|
|
آن يكي جان خسته از تقدير خويش
|
|
|
|
|
عقربه ها می روند در گذرش باد هم
|
|
|
|
|
غرقِ با سر در توطئه های خیال...
|
|
|
|
|
پائیزِ قشنگِ رنگارنگ
دقایقی چند بار سفر
خواهد بست....
|
|
|
|
|
دختر یلدا
می اید امشب دختر یلدا به ناز
چشم خمارمست گیسو ها دراز
|
|
|
|
|
مرا امشب هوای دیگری هست
غم و حال و هوای دیگری هست
|
|
|
|
|
جان به قربان توای مظلومِ خاموش ای حسن
زینتِ دوشِ نبی؛ کهفُ التـُقی ، غـَوثَ الوری
|
|
|
|
|
بدیـدم در پــناه تخـــــته سنگی
نشسته دُختری خوش آب ورنگی
فغان میکرد ومیگـفت ای خـُداوند
ب
|
|
|
|
|
" یلدا "
طویلِ
تاریکی " های "
منست؛
|
|
|
|
|
كودكي گويي ز دستش شد رها // پس گريبان چاك و اشك در چشمها
|
|
|
|
|
کاش گاهِ حمله بَر یاسِ کبود
هیچ دیــوار و دری آنجا نبود
|
|
|
|
|
تو صاحبی و من عزیزِ خاکسارِپای ِتو
به عرش میبرد مرا غل
|
|
|
|
|
دلم باران نمی خواهد ...
مرا اندازه ی این قدر احسان نیست
نگاه چترآلودم چه گستاخانه می افتد چمنزار
|
|
|
|
|
بی سرو چشم وزبان می آید این دل
روح پروازش بده حلال مشکــــــــــــل
خش خش ِیک عصر ِ پاییزی می
|
|
|
|
|
زیر باران
بدون چتر
با پاییز قدم زدم در کوچه ها
.
.
.
|
|
|
|
|
یلدا از این باغ تگرگ خورده چه می خواهی؟
|
|
|
|
|
بی خواب ترم هرشب ... افسوس... نمی دانی
تنها شده ام اینجا ، مشمولِ پریشانی
تبخیرِ نفسهایت در خاطر
|
|
|
|
|
یارم آمد به کنار و قدحی نیز به دست گفتم آن باده کجا بود بگفت جام الست
زان که روی تو مرا سخت پریشان
|
|
|
|
|
زمستان شد
چراغ آسمان فریاد زد هستم
درختی روبه سوی نور می خندد
و یادی یادها را می برد در یاد
و کو
|
|
|
|
|
نفس نفس بهت میگم دلم نمیخواد که بری
میخوام بگم عاشقتم باز با زبون شاعری
|
|
|
|
|
نمی دانی
به هر قطره از باران
چه می گذرد
وقتی
پای حقیقت دریایی ش هستی
و
سنگ پرت می
|
|
|
|
|
تو کجایی که بپویم ره کویت
بنما رخ که شوم مست صبوحت
|
|
|
|
|
شاید فقدان جذبه بی میکشید هورادرمن
|
|
|
|
|
چشم رهایی
دارم بهاری که دارد، گل¬های بی¬جان در آغوش
نعش صنوبر به دوش و روح زمستان در آغوش
|
|
|
|
|
زمین...!!
اين فرش رنگارنگ
آخرین برگ های پائیز را
می گست
|
|
|
|
|
چندان که دیده در غم آل عبا گریست/
یا خون دل به دامن ما کرد یا گریست
|
|
|
مجموع ۱۲۵۱۷۳ پست فعال در ۱۵۶۵ صفحه |