جمعه ۷ دی
طهران شعری از حسین گودرزی تشنه
از دفتر شعرناب نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۵ تير ۱۴۰۳ ۱۲:۵۵ شماره ثبت ۱۳۱۰۴۵
بازدید : ۷۵ | نظرات : ۳
|
دفاتر شعر حسین گودرزی تشنه
آخرین اشعار ناب حسین گودرزی تشنه
|
قدم بر جان من بگذار
منمطهران نشین بی خود آز آشوبِ شهر آشوب چشمانت
سراسر انتظار و خواهش و ابراز استمداد
به دل اسرار دیدن هر دم و هر لحظه و هر آن
سراسر انتظارم تا بیایی گام بگذاری
به روی تکه های قلب و جانم که شده چون پازلی از شعر های تر
به زیر پای محبوبت
بسان فرش ابریشم
که هر تارش غزل یا مثنوی در پود خود دارد
بیا حبل المتین....
حُبت به جان و دل
ابر معشوقه ی بی تا
که شاهان حسرت بودت به کاخ و سرسرای خود
زآغازین و تا روز ابد دارند
الا یا ایها المعراج....
نبوده،نیست،ناید چون تویی دیگر
نزاید مادر گیتی
شراب شعر شُره می کند از کنج چشمانت
دل طهران نشینم سمت پابوسی خاک پای تو دارد
قدم بگذار
سرمه میکنم خاکقدومت را
به چشمان خماری که
فقط سوی نگاهش سمت ناز ناوکِ تیر افکنِ مژگان و آن طاق کمان ابروست
که بر جذاب مستور رخش
آورده بر جان و تمامم خلسه خواهش
الا ای دلنشین.....
بی وقفه.....
زیبا روی خوش سیرت....
قدم بر جان و دل بگذار
منم طهران نشین بی خود از آشوبِ شهر آشوب چشمانت
تمام شعر هایم با عطش هم بستر از آغاز
دل طهران نشین شاعر طغیان گر تشنه
به سختی گشته آغشته
وآشفته شده بازار اشعارش
تو ای نازی که طنازی به ناز مست چشمان تو می آید
خراج بی شماری بر تمام واژه ها بگذار
به حکمی حکم کن
تا صد هزاران پرچم نقشینه از اشعار نو
صدها بنر از بی شمارین غزل هایم
فراوان بیل بورد منتظر بر نقش صدها چارپاره یا ترانه
از نماز ناز چشمانت
دوبیتی و رباعی ها
که گیج از مست بود تو
چراغانی کنند و ریسه بندی
کوچه ها،بلوارها و هر خیابان را
به طهران وسیع و بی در و پیکر
به حکمی حکم کن تا برج میلاد و نماد شهر آزادی
پر از تصویر تو گردد به شعر نام زیبایت
نما حکمی
همه زین شور و سرمستی
ورود جان جان....
سلطان جان....
مشغول رقص و جشن وپاکوبی
برای روزها و هفته ها و ماه ها و سالها باشند
الا هورا....
اهورا....
مزدک قدسی نظر
مانی به دل...
مانا به جان ....جاوید...
الا بودای بی وصفم
منم هندوی تسلیمت
به بسم ا... ناز ناوک مرد افکن چشمان بی تابت
الف لامیم تکرام
به بیتابی به صد شعری
که از شهد وجود تو
شّرر بر هستیم آورده
یوحنای جانم....
حضرت زیبا زلیخا
یوسفم
اما نه سرکش
محو و تسلیمم
ترنج دردست و دستانم همه خونابه حیرت
تو یاسینی....
نهانی مثل قلبی که ژ آغازین دم اول
تورا اِقراء به اِقراء
خوانشت کردم
به رّب مست چشمانت
شدم بنده
نوازش کن خدای جان
به گاه گاه چشمانت
مرا در مست دیدار و تماشایت
چنانم غرق حیرت کرده ای که
در دل طهران
غریبم
آشنایی نیست
دوری و منم بی تاب دیدارت
کهگمگشتمبه تو
پیدا شدم از تو
وتنهاهم خدا داند
که حال من چه منوالی به خود دارد
من از آوردگاه اورشلیم ناز چشمانت
هزاران بوسه از انجیل لبهای شفا بخشِ
لبان گّس گُلاب پر زگیرایی
که در هنگام آوایش
زبور حضرت داوود
تداعی میشود از صوت بی تعبیر پر ناز کلام تو
تو توراتی به جانم هدیه کردی از نگاه خود
که حتی سینه سینا
ندیده همچو آن را بر خودش
اعجاز بی تعبیر....
الا حبل المتین...
حب الوطن آغوش بی وصفت
به قرآن وجودت آیه آیه سوره دیدار میگردم
به شعرم شهد جاری میشود از شربت شیرین چشمانت
مرا در خلسه تسلیم
به سیب سرخ بی تابی دیدارت
زخود راندی شدم آدم
به حوای پر از گیرایی مست خمارین نگاه تو
الا ای حضرت محبوب
بدون شک
خدایی لایق چشمان تو باشد
نّسخ گیر دل و جانم
تو جوری چیدمان کردی
تمام پازل جانم
به بود تو تمام
ای حضرت اتمام....
آغاز خوش مستی
قدم بر جان من بگذار
منم طهران نشین بی خود از آشوب شهر آشوب چشمانت
قدم بگذار
تمام شهر طهران و حوالیش
که ناقابلترین باشد
فدای تار موی از وجود بی بدیل تو
قدم بگذار بر جانم
تمام هستیم یک دل
تمامش پیشکش با جان
الا حبل المتین جان
که جانی و جهان وجان
تورا با جان فقط من دوست میدارم
تورا با جان فقط من دوست میدارم
تورا با جان فقط من دوست میدارم
حسین گودرزی"تشنه"
۱۴۰۳/۲/۲۷
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
هر چند که جای اما و اگر داشت🙈
نماز ناز چشمانت... توی شعر قبلیتونم بود
یعنی اینکه تا تهش خوندم
درود بر شما
روز پر خیر و برکتی داشته باشید