مشق عشق

 

وقتی حریم آن نگاهت را زیارت می کنم

اندر در نگاهت مشق عشقم را تلاوت می کنم

دلواپسی ها پرپر و آسودگی سهم من است

در موج در یای نگاهت تا اقامت می کنم

به پاس این احساس زیبایی که هدیه کرده ای

به عشق سوگند که تو را غرق سعادت می کنم

گر در بهای عشق خود جان را طلب از من کنی

من با تمام اشتیاق از تو اطاعت می کنم

محض تماشای جمال روی تو ای نازنین

هر روز صد بار از خدا خواهش حاجت می کنم

تا شبنم چشمت نشیند در کویر جان من

در آفتاب رنج و غم حس طراوت می کنم

از عشق تو تا زنده ام به کوه وآب وآسمان

حتی به گلبرگ و چمن دائم حکایت می کنم

با آفتاب وماه وباران یا همه دلدادگان

محض تقربِ به تو دائم رقابت می کنم
از پرده ی جان بهر تن پوش تو می دوزم لباس

زیرا به تن پوش تو هم ،اکنون حسادت می کنم

دائم« نوا»ی عاشقی به تو نوازم بین امید

دانم که یک روز روی قلب تو سرایت می کنم