سه شنبه ۱۲ فروردين
اشعار دفتر شعرِ خلوت شاهد شاعر صبّاغ کلات
|
|
بیخودی را ، دخت رز ، شد ؛ پایه ی افسانه ها .
|
|
|
|
|
رقص آتش را که داند ؟ بهتــر از موسی و من
|
|
|
|
|
دست .یو. اس. ای. مــریــزاد ! اینهمـــه ! زد ایلــدرم .
ترکبــاز ی ، ترکتــاز ، از ناگزیری ، می
|
|
|
|
|
عشق ، با پاداش ، تجارت می شود .
|
|
|
|
|
نسـک پـاک مـوبـدان ، مــانــا ؛ قـرارخـویش را
تـا ، وجـاهـت ها ، نشد ؛ انکار عـاشـق پـاسـبـان
|
|
|
|
|
حیف!شد؛
همصحبت گل،
ژاژخایی،خس نژاد
زد ز فـاقـه ؛
ناقـه ای،
زانو زنان، لپ لپ خوران
|
|
|
|
|
این چنین !
تفسیر شد ؛ توحید عشق ،
|
|
|
|
|
شد هوا ، تـوفـان شکوفـان ؛ ازهـوایی های هـور
جـان ، سبـکبـالی کند ؛ در جـوّ دلجـوشـای شور
گوش
|
|
|
|
|
آلـــــــود ؛ قجــــر ، به قیـــر ؛ پـاشــنـگ
ساغـر ،
|
|
|
|
|
خـواهی به خـلوتی شـده ؛ خـود را ، صدا کنی ؟
تنهـا شـوی به این تـک ؛ و تـن را ، رها کنی ؟
|
|
|